برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۷۹۰

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

کسانی که حس و تجربه را وسیله اصلی وصول به علم و کشف حقایق میدانستند اگر مادی بودند به فلسفه اصلا توجه نداشتند ، و اشتغال به فلسفه را امری بی نتیجه و بیهوده می پنداشتند ، ولی آنها که صرف مادی نبودند و به فلسفه هم اعتنا داشتند با وجود اعتقاد تام به لزوم حس و تجربه قواعد منطقی و اصول عقلی را هم معتبر می شمردند ومخصوصا در رد و قبول تصورات وتصديقات مربوط به معانی وامور انتزاعی و تعقلی از توسل به اصـول عقلی یعنی اصل عدم تناقص و قواعدی که از آن نتیجه می شود چاره نمیدیدند .

ویلیام جمز چنان که دیدید مادی نبود ، و به عوالم باطنی و روحانی نیز اعتقاد داشت ، ولیکن از فرط علاقه به مشاهده و تجربه کارش به آنجا رسید که در همانی و امور عقلی صرف نیز تجربه و عمل را یگانه وسیله تشخيص حـق و باطـل دانست ، و از این رو در فلسفه روش او را «پراگماتیسم» یعنی اسالت عمل خوانده اند ، وابنك بايد اجمالا آن روش را توضیح کنیم.

ویلیام جمز می گوید : هر معنی وهر حکمی از احکام ذهنی، نـان وقتی شایسته تحقیق و بحث است که نتیجه عملی بر آن مترتب باشد . و اگر هیچ تأثیری در اعمال زندگانی نداشته باشد گفتگوی آن تضییع وقت و کار لغو است.

پس میزان حق و باطل نسبت بهر معنی وهررای و هر قولی تاثیر و نتیجه عملی است که بر اعتقاد به آن معنی و آن قول برای انسان مترتب است ، اگر تأثیر آن اعتقاد در عمل نتیجه ای نیکو داشته باشد صدق وصواب است ، واگر خلاف آن باشد کتب وخطا است .

منشأ ومبدأ فکر را نباید محل توجه دانست به اعتماد این که مبنی بر اصول عقلی ومنطقی است ، بلکه مآلش را باید در نظر گرفت اگر آن فکرما را به امری واقعی رهبری کرد ، که از این معلوم بتوانیم به معلوم دیگر برسیم ، یا اگر در عمل نتیجه ای داد که برای زندگانی سودمند بود حق است، و گرنه باطل است . به عبارت دیگر، حق حقیقتي نفس الأمرى و مطلق نیست بلکه اضافی و اعتباری است .


–۲۴۱–