برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۸۰۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

کارمایه تازه همواقع می شود وقوة خلاقیت به کار می رود و کارهایهای که تازه احداث شده معلولی نیست که کارمایه قدیم علت آن باشد. پس بنا بر این تحقیق هم قاعدة بقای کارمایه از کلیت و مسلمیت افتاد، و هم براصل عليت تزلزل روی داد زیرا که ماکاریه مهدید معلول علتی که بر او مقدم باشد نیست .

ضمنا به این نکته متوجه میشویم که هرچه در مدارج وجودبالا می رویم جبر تخفیف می یابد ، و کم کم رو به اختیار می رویم ، چنانکه جسم جمادی را می توان گفت کاملا مجبور است ، اما گياه يك اندازه اختیار دارد ، هرچند اختیارش ضعیف است زیرا که در موادجمادی جزئی تصرفی می کند ، چون به حیوان می رسیم می بینیم اختیار یعنی تصرفش در امور جهان بی بیش از گیاه است ، و انسان ازحیوان هم بیشتر .

به عبارت دیگر، هرچه در مدارج وجود بالا می رویم ، میبینیم عوارض و حدوث حوادث بیشتر و شدیدتر می شود ، و قانون طبیعی از کلیت دور و به جزئیت نزديك مي گردد ، تا جایی که به شخصیت می رسد ، توضیح آنکه : در جمادات میبینیم قوانینی که بر آنها حاکم است کلیت تام دارد و استثنایی در آنها دیده نمیشود ، چنانکه همه چیز را می توان ازروی قواعد وقوانین طبیعی پیش بینی نمود. چون به نباتات مي رسيم يك اندازه امور اتفاقی و استثنایی در آنها می بینیم که پیش بینی نمی توان کرد ، ومتعارفا آنها را حمل به اتفاق می کنند، و فقط در کلیات احوال آنها می توان حکم کـرد ، چـون بـه حیوان می رسیم این احوال اتفاقی که پیش بینی نمی توان کرد بـی افـزون میشود ، زیرا علاوه بر اتفاقیاتی که حیوان در آنها با نبات شريك است ، اعمالی هم دارد که به هیچوجه نمی توان از پیش حکم کرد : که فلان حیوان فلان وقت به حرکت وچه عمل خواهد کرد ، ولی باز در کلیات آنها می توانیم حکم کنیم که مثلا ، زنبور عسل در فلان موقع عن خواهد ساخت ، وفلان هنگام توالد خواهد کرد و پرستو در فلان موقع خواهد آمد و بچه خواهد گذاشت و بلبل چه فصل آواز


–۲۵۲–