برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۸۱۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

نیست ، زیرا که تعقل همانا تصور و تصدیق است و تصور و تصدیق ادراك حقیقی نیست[۱] ، چه ادراك حقيقي آنست که ادراک کننده با ادراك شوند. یکیشود (اتحاد عاقل ومعقول) واینحال به تصور و تصدیق دست نمی دهد بلکه به عمل وقوه دیگری دست می دهد . که برکسن آن را به لفظی[۲] می خواند که ما در اصطلاح برای آن پیشنهاد می کنیم وهر دور را به کار می بریم ، یکی از آن در اصطلاح که به ترجمه تحت لفظی نزديك است درون بینی است ، و دیگری که به حاصل معنی نزديك تر است جان بینی است .

برای کسانی که به اصطلاح عرفا آشنایی دارند می گوئیم ، آنچه ها درون بینی یا جان بینی اصطلاح می کنیم اگر عملش را در نظر بگیرید همان است که مراقبه می گویند ، و اگر حاصلش را منظور بدارید آنست که مکاشفه میخوانند ، اما ما برای اینکه به عرفان نیفتیم و بیاناتمان با تصرف خلط و مشتبه نشود به جای مراقبه و مکاشفه همان درون بینی یا جان بینی را بکار می بریم ، در عین اینکه خودرا از استعمال الفاظ مراقبه و مکاشفه هم در موقع حاجت ممنوع نمیداریم .


  1. چون تصدیق مبنی بر تصور است و تصور حصول عکس شئی است. درذهن نه اتحاد ذهن باشیئی وغالباً مصنوع ذهن است.
  2. آن لفظ intuition است و آن را در موارد مختلف به لفظهای مختلف می توان ترجمه کرد ، گاه باید وجدان گفت و گاه حدس رگاه کشف و گاه اشراق و گاه ادراك و گاه الهام ومانند آنها، برکسن آن را به معنایی گرفته است که مادرون بینی ترجمه کردیم ، که با معنی اشتقاقی آن مناسب است وجان بینی هم می توان گفت زیرا در واقـع نظر برکسن اینست که ، به این عمل جان و روان را می توان دید چنانکه هاتف اصفهانی می گوید : «چشم دل باز کن که جان بینی » و خواجه حافظ هم می فرماید . دیدن روی ترا دیده جـان بین باید وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است؟
–۲۶۹–