برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۸۲۰

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

زمان نقاطی را که متحرك از آنجا می گذرد یا اوقات را در نظر بگیرند، و به تصور در آورند این تعقل است وادراك ظاهر امرست چون رجوع به ضمیر خود کردید ، وحرکت وزمان را از آنچه در نفس واقع می شود دریافتید این درون بینی وادراك كنه وعمق شیئی است .

کسانی که می خواهند حقایق معنوی را به وسيلة تعقل منطقى وغير وسیله درون بيني ادراك نمايند ، همان اشتباه علمای طبیعی قدیم را دارند که می خواستند به دلیل و برهان و بدون تجربه ومشاهده خواص جسم وحقایق مادی را در یابند ، وهمچنان که علـوم طبیعی به وسیلهٔ تجربه و مشاهده به مرحله تحققی رسید فلسفه هم به وسیله درون بینی که به راستی تجربه ومشاهده است به این مرحله خواهد رسید، تا کنون فیلسوفان غالبا كاراهل علوم وفنون را کرده اند یعنی به جای اینکه به درون حقیقت بروند گردا گرد آن گردیده اند ، مـانند اهل علم خواسته اند به تفصیل و تشریح حقیقت را در یا بند و آن را به وصف و تعبیر لفظی حد و تعریف در آورند ، و حال آنکه تعبیر لفظی یعنی نطق ر سخنگوئی نتیجه عقل است رجز چیز هایی که به تعقل در می آید حقیقتی را نمی تواند بیان کند ، پس حقیقت ادراك كردنی و دیدنی است نه گفتنی و شنیدنی ، اینست که حقایقی که آن دانشمندان به دست آورده اند نسبی و اضافی است ، نه حقيقي و مطلق تا آنجا که انسان را از درك حقيقت عـاجز دانسته ، و وصـول به فلسفه را تا مقدور پنداشته اند .

نظریه اینکه : سخنگوئي نتيجة عقل است وعقل حقیقت اشیاء را در نمی یابد ، و آنچه را در می یابد باید تجزیه و تفصیل کند تاحد و رسم يا وصف و تعریفی از آن بنماید ، الفاظ وعباراتی که در سخنگوئی به کار می روند فقط معانی را که عقل در می یابد، می توانند به بیان در آورند ، و برای ادای معانی که به درون بینی ادراك ميشود وافي نیستند، چه آنها حقایقی بسیطند ومركب نیستند تا بتوان حد ورسمی برای آنها ترتیب داد . از این رو است که کسانی که به درون بینی حقایقی درک می کنند آنها را نمی توانند مانند اهل علوم و فنون به بیان علمی و منطقی در آورند ، و بنابر این یا از اظهارش خودداری


–۲۷۱–