برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۸۲۶

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

بردیم و در تصنیفهای دیگر خود با تحقیق در چگونگی حـافظه بیماریهایی که حافظه را مختل می سازد ، به وجـه علمی باز می نماید که ، حافظه خاصیت مغز نیست ، وفرق است میان حافظه و ذاکره ، یعنی فرق است میان اینکه چیزی را در یادداشته باشند و اینکه آن را به یاد بیاورند . حافظه یعنی آنچه تصویر اشیاء وممانی را در یاد نگاه می دارد ، امر مادی رخاصیت دماغ نیست بلکه به عکس است، یعنی ماده حاجب حافظه ومايه فراموشی است و فقط ذاکره است که عمل دماغ است ، تصاویر اشیاء و معانی همواره در حافظه مضبوط است ، وهیچگاه محو نمی شود ولی دماغ همچون پرده است که بر حافظه کشیده شده ، وذاكره قوم ایست از دماغ که به موجباتی و در اوقاتی پرده را پس می کشد ، و آنچه در حافظه مضبوط است به یادمی آورد. ذاکره عمل است وعمل کار بدن است ، و دماغ کـه ذاكـره را صورت میدهد جزئی از بدن است ، ولی حافظه انبار صور است وصور ذوات نیستند بلکه معانی اند ، و معانی در مکان نیستند بلکه در حرکت و تحول استمراری می باشند . کسانی که حافظه را خاصیت دمـاغ یعنی تن می دانند بازهمان اشتباه را دارند که استمرار احوال را به نظر امر مکانی می نگرند.

حافظه که صور در آن مضبوط است راجع به زمان گذشته اشت . و در سطح خود آگاهی نیست بلکه در عمق است ، ذاکره که عملی است که به واسطه آن صور را به یاد ، یعنی سطح خودآگاهی می آورند تعلق به زمان حال دارد ، و در واقع امر نامحسوس را محسوس می سازد پس متعلق به ماده یعنی تن است زیرا که زمان حال مرتبط به حس است ، و حس به ماده تعلق دارد .

وچون به حقیقت بنگری امور گذشته معدوم نیستند . موجودند، فقط از منشا اثر بودن افتاده اند و فرق گذشته و حال اینست که . امور گذشته در عمل فعلی دخالت ندارند و آنچه در عمل فعلی دخالت دارد آن را حال حاضر می نامیم . شخص انسانی به زمان حال مشغول است ، از آنرو که باید برای امر زندگانی عمل کند و از گذشته یعنی


–۲۷۷–