برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۸۳۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

آنچه از احوال طبیعت استنباط میشود اینست که در نزد او جماعت بر افراد مقدم است ، و هیئت اجتماعيه اهمیتش بیش از اشخاص می باشد .

برای محافظت هیئت اجتماعيه طبیعت در جانوران غسریزه را بوجود آورده است چنانکه پیش بیان کردیم ، اما انسان دارای عقل است و هرچند عقل وغريزه هر دويك منشأ دارند ، و دو وجه مختلف از يك امرند ، و عاقل نیز بکلی فاقد غريزه نیست و لیکن عقل با فريز، این تفاوت را دارد که شخص دارو به آزادی و استقلال یعنی بهـ انفراد میبرد، پس برای اینکه این تاثیر عقل در جدا کردن ومنفرد ساختن اشخاص از جماعت جبران شود ، طبیعت عقل را با واهمه و متخيله ومتصرفه مقرون ساخته است که انسان به آن وسیله قوة جعل پیدا می کند و اختراعات و افسانه سازی و مانند آنها نتیجه آنست ، و یکی از مظاهر این قوه وجود افسانه ها و اساطیر و اوهامی است که میان مردم ساخته شده رمیشود ، وبنياد ديانت طبیعی بر آنهاست وبرکسن به تفصیل بیان میکند که چگونه این قوه مایه پرستش اشیاء وجانوران و اشخاص بزرگ زنده ومرده و استقرار آداب دینی ، و مناسك ودعا و نماز و قربانی و نذورات و مانند آن می گردد.

در هر حال این قسم دیانت که مبنی براوهام است وسیله ایست که طبیعت برای محافظت هیئت اجتماعیه برمی انگیزد ، در مقابل تأثير عقل که مایه انفراد و تنهایی و جدائی شخص است از دیگران .

از جمله چیزها که موجب ظهور این قسم دیانت شده است اینست که ، انسان چون عاقل است قوه تنبه دارد ، و تنها او است از میان همه موجودات که متوجه به مرگ شده و یقین دارد که می میرد. واین علم او مایه افسردگی او میشود و حال آنکه برای زندگانی نشاط لازم است ، پس چون عقل انسان را از بقای در دنیا مأیوس می کند ، آن قوه طبیعی برای جبران افسردگی او بقای در آخرت را به نظر او جلوه گر می سازد و او را به زندگانی امیدوار و علاقمند می نماید و تأثیری از عقل را که برای زندگی مضر است باطل می کند.

دیگر اینکه قدرت جمـاعت و نیرومندی آن مخصوصا در بدو


–۲۸۸–