برگه:Shahnameh-Jules Mohl-01.pdf/۱۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
  یکی گفت این شاه روم است و هند ز قانوج تا پیش دریای سند  
  به ایران و توران ورا بنده‌اند برای و بفرمان او زنده‌اند  
  بیآراست روی زمین را بداد بپردخت ازآن تاج بر سر نهاد  
  جهاندار محمود شاه بزرگ نآبشخور آرد همی میش و گرگ  
  ز کشمیر تا پیش دریای چین برو شهریاران کنند آفرین  ۲۱۰
  چو کودک لب از شیر مادر بشست بگهواره محمود گوید نخست  
  تو نیز آفرین کن که کوبنده‌ٔ بدو نام جاوید جوینده‌ٔ  
  نه پیچد کسی سر ز فرمان او نیارد گذشتن ز پیمان او  
  چو بیدار گشتم بجستم ز جای چه مایه شب تیره بودم بپای  
  بر آن شهریار آفرین خواندم نبودم درم جان برافشانیدم  ۲۱۵
  بدل گفتم این خواب را پاسخ است که آواز او در جهان فرّخ است  
  برو آفرین کو کند آفرین بر آن بخت بیدار و تاج و نکین  
  ز فرّش جهان شد چو باغ بهار هوا پر ز ابر و زمین پرنگار  
  ز ابر اندرآمد به هنگام نم جهان شد به کردار باغ ارم  
  بایران همه خوبی از داد اوست کجا هست مردم همه بار اوست  ۲۰۰
  ببزم اندرون آسمان وفاست به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست  
  بتن ژنده پیل و بجان جبرئیل به کف ابر بهمن به دل رود نیل  
  سر بخت بدخواه از خشم اوی چو دینار خوارست بر چشم اوی  
  نه کنداوری گیرد از تاج و گنج نه دل تیره دارد ز رزم و ز رنج  
  هر آنکس که دارد ز پروردگان ز آزاد و از نیک دل بردگان  ۲۲۵
  شهنشاه را سربسر دوستدار بفرمان به بسته کمر استوار  
  شده هر یکی شاه بر کشوری روان نام شان در همه دفتری  
  نخستین برادرش کهتر بسال که در مردمی کس ندارد همال  
  ز گیتی پرستندهٔ فرّ نصر زید شاد در سایهٔ شاه عصر  
  کسی کش پدر ناصرالدّین بود پی تخت او تاج پروین بود  ۲۳۰
۱۳