این برگ همسنجی شدهاست.
نوذر
پادشاهی او هفت سال بود
بر تخت نشستن نوذر
چو سوگ پدر شاه نوذر بداشت | زکیوان کلاه کئی برفراشت | |||||
بتخت منوچهر بر بار داد | سپهرا درم داد ودینار داد | |||||
بزرگن ایران بر تخت اوی | نهادند یکیک ابر خاک روی | |||||
که ما شهریارا همه بنده ایم | دل ودیده از مهرت آکنده ایم | |||||
برین بر نیآمد بسی روزگار | که بیدادگر شد دل شهریار | ۵ | ||||
بگیتی برآمد زهر جای شو | جهان را کهن شد سر از شاه نو | |||||
که او رسمهای پدر در نوشت | ابا موبدان وردان شد درشت | |||||
ره مردمی نزد او خوار شد | دلش بندة گنج ودینار شد | |||||
کدیور یکایک سپاهی شدند | دلیران پر آواز شاهی شدند | |||||
چو از روی کشور برآمد خروش | جهانی سراسر برآمد بجوش | ۱۰ | ||||
بترسید بیدادگر شهریار | فرستاد نامه بسام سوار | |||||
بسگسار ومازندران بود سام | نخست از جهان آفرین برد نام | |||||
خداوند ناهید وبهرام وهور | که هست آفرینندهٔ پیل ومور | |||||
نه دشواری از چیز برتر منش | نه آسانی از اندک اندر بوش | |||||
همه با توانائی او یکیست | بزرگست بسیار ویا اندکیست | ۱۵ | ||||
کنون از خداوند خورشید وماه | درودی بجان منوچهر شاه | |||||
کزو گشت خروشنده فرّخ کلاه | هم از وی بمن همچنان پیشگاه | |||||
ابر سام یل باد چندان درود | که آرد همی ابر باران فرود | |||||
مر آن پهلوان جهان دیده را | سرافراز گرد پسندیده را |
۱۹۲