این برگ همسنجی شدهاست.
زگرد اندر آمد درفش سیاه | سپهدار ترکان به پیش سپاه | |||||
رده برکشیدند از هر دو روی | برفتند گردان پرخاشجوی | |||||
زقلب سپه ویسه آواز داد | که شد تاج وتخت بزرگی بباد | |||||
زقانوج تا مرز کابلستان | همان نیز غزنین وزابلستان | |||||
همه سر بسر پاک در چنگ ماست | بر ایوانها نقش اورنگ ماست | ۳۸۵ | ||||
کجا یافت خواهی تو آرامگاه | از آنپس کجا شد گرفتار شاه | |||||
چنین داد پسخ که من قارنم | گلیم اندر آب روان افگنم | |||||
نه از بیم رفتم نه از گفتگوی | بسوی پسر آمدم جنگجوی | |||||
چو از کین او دل بپرداختم | کنون جنگ وکینه ترا ساختم | |||||
نمایم ترا هم یکی دستبرد | چنان چون نماید مردان گرد | ۳۹۰ | ||||
برانگیختند اسپهارا زجای | برآمد خروشیدن کرّنای | |||||
برآمد چپ وراست گرد سپاه | نه روی هو ماند روشن نه ماه | |||||
سبک یک بدیگر برآمیختند | چو رود روان خون همی ریختند | |||||
بر ویسه شد قارن رزم جوی | ازو ویسه در جنگ برگاشت روی | |||||
فراوان زجنگ آوران کشته شد | درآورد گه ویسه سر گشته شد | ۳۹۵ | ||||
چو بر ویسه آود از اختر شکن | نرفت از پسش قارن رزم زن | |||||
بشد ویسه تا پیش افراسیاب | زدرد پسر دیدگانش پر آب |
تاخته کردن شماساس وخزروان بر زابلستان
و دیگر که از شهر ارمان شدند | بکینه سوی زابلستان شدند | |||||
شماساس کز پیش جیحون برفت | سوی سیستان روی بنهاد تفت | |||||
خزروان ابا تیغ زن سی هزار | زترکان بزرگان خنجر گزار | ۴۰۰ | ||||
برفتند بیدار تا هیرمند | ابا تیغ ونیزه وگرز بلند | |||||
زبهر پدر زال با سوگ و درد | بگورابه اندر همی دخمه کرد | |||||
بشهر اندرون گرد مهراب بود | که روشن روان بود وبیخواب بود |
۲۰۸