این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
بپرسیدش از راه واز پادشاه | زکار سپاه وزتخت وکلاه | |||||
پیام سپهدار توران بداد | سیاوش زپیغام او گشت شاد | |||||
چنین داد پاسخ که با یاد اوی | نگردانم از تیغ پولاد روی | |||||
من اینک برفتن کمر بسته ام | عنان با عنان تو پیوسته ام | |||||
سه روز اندر این گلشن زر نگار | بباشیم واز باده گیریم کار | ۲۱۳۰ | ||||
که گیتی سپنجست پر درد ورنج | بدآنکس که با غم زید در سپنچ | |||||
چو بشنید گفت خردمند شاه | بپیچید گرسیوز کینه خواه | |||||
بدل گفت ارایدونکه با من براه | سیاوش بیآید بنزدیک شاه | |||||
بدین شیر مردی وچندین خرد | گمان مرا زیر پی بسپرد | |||||
سخن گفتن من شود بی فروغ | شود پیش شه چارهٔ من دروغ | ۲۱۳۵ | ||||
یکی چاره باید کنون ساختن | دلش را زراه اندر انداختن | |||||
زمانی همی بود وخامش بماند | دو چشمش بروی سیاوش بماند | |||||
فرو ریخت از دیدگان آب زرد | بآب دو دیده همی چاره کرد | |||||
سیاوش ورا دید پر آب چشم | بسان کسی کو بپیچد زخشم | |||||
بدو گفت نرم ای برادر چه ود | غمی هستگانرا نشاید بسود | ۲۱۴۰ | ||||
گر از شاه توران شدستی دژم | بدیده در آوردی از درد نم | |||||
من اینک همی با تو آیم براه | کنم جنگ با شاه توران سپاه | |||||
بدآن تا زهرزه نیآزاردت | چرا کهتر از خویشتن داردت | |||||
اگر دشمنی آمدستت پدید | که تیمار ورنجش بباید کشید | |||||
من اینک بهر کار یار تو ام | چو جنگ آوری مایه دار تو ام | ۲۱۴۵ | ||||
گرایدونکه نزدیک افراسیاب | ترا تیره گشتست بر خیره آب | |||||
بگفتار مردی دروغ آزمای | کسی از تو برتر گرفتست جای | |||||
همه راز این مار با من بگوی | که من باشمت زین غمان چارهجوی | |||||
بیآیم من این کار آسان کنم | دل بد سگالان هراسان کنم | |||||
بدو گفت گرسیوز ای نامدار | مرا این سخن نیست با شهریار | ۲۱۵۰ |
۱۸۹