باید که اولیا و حشم و فوج فوج لشکر را گسیل کند چنانکه صواب بیند، و پس بر اثر ایشان با لشکر هندوستان و پیلان و زرادخانه[۱] و خزانه بیاید تا در ضمان سلامت بدرگاه رسد، و بداند که همه شغل ملک بدو مفوض خواهد بود و پایگاه و جاه او از همه پایگاهها گذشته[۲]
حاجب بزرگ گفت نقیبان را باید گفت تا لشکر را بازگردانند[۳] و فرود آیند که من امروز با این اعیان و مقدمان چند شغل مهم دارم که فریضه است تا آنرا برگزارده آید، و پس از آن فردا تدبیر گسیل کردن ایشان کرده شود فوج فوج، چنانکه فرمان سلطان خداوند است. نقیب هر طایفه برفت و لشکر بجمله بازگشت و فرود آمد و حاجب بزرگ علی بازگشت و همه بزرگان سپاه را از تازیک و ترک با خویشتن برد و خالی بنشستند، علی نامه بخط امیر مسعود که ایشان ندیده بودند ببوسعید دبیر داد تا بر خواند، نبشته بود بخط خود که ما را مقرر است و مقرر بود در آنوقت که پدر ما امیر ماضی گذشته شد و امیر جلیل برادر ابواحمد را بخواند[۴] تا بر تخت ملک نشست که[۵] صلاح وقت ملک جز آن نبود و ما ولایتی دور سخت با نام بکشاده بودیم و قصد همدان و بغداد داشتیم که نبود آن دیلمان[۶] را بس خطری، و نامه نبشتیم با آن رسول علوی[۷] سوی برادر بتعزیت و تهنیت و نصیحت، اگر شنوده آمدی و خلیفت ما بودی و آنچه خواسته بودیم[۸] در وقت بفرستادی، ما باوی بهیج حال مضایقت نکردیمی و کسانی را که رای واجب کردی از اعیان و مقدمان لشکر بخواندیمی و قصد بغداد کردیمی تا مملکت مسلمانان زیر فرمان ما دو برادر
- ↑ در حاشیه یب، زرادخانه جائی که در آن اسلحه و اسباب حرب نهند.
- ↑ در اینجا صفت مفعولی است بمعنی تجاوز کرده یب این کلمه را بمعنی سابق و ماضی دانسته و بدنبال آن عبارت «برتر خواهد گشت» را که در نسخه های دیگر نیست افزوده است.
- ↑ فا: تا لشکر باز گردند، یب: تا لشکر باز گردانند
- ↑ گویا این جمله مسندالیه فعل «مقرر است و مقرر بود» است، یعنی ما را مقرر بود که الخ
- ↑ کذا و ظ: « بخواندند » بقرینه سایر موارد.
- ↑ مقصود دیلمیان عراق است. خطر در اینجا گویا بمعنی شأن و اهمیت است.
- ↑ نام این رسول سید عبدالعزیز است و پس ازین خواهد آمد
- ↑ شرح این خواستهها در طی نامه دیگری پس ازین خواهد آمد.