برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۰۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۸۷–


بعد از آن رسول پیش ملک مازندران بطلب آن ماهیان زرّین فرستاد تا آوردند و بکرّات مشاهدۀ آن نمود تا واضح شد[۱].]
عجیبة اخری، بناحیت اومیدواره کوه چاهی است که آنرا ویجن چاه گویند که پایان آن پدید نیست، بنوبتها خروارها رسن آنجا بردند و درهم بسته فروگذاشته، بقعر آن چاه نرسید، چون سنگها دراندازند ساعت بساعت آواز میرسد تا آنوقت که از بعد آواز منقطع میشود، و پیوسته ازین چاه بادی خنک و خوشبوی بموسم تابستان بیرون میآید و در حوالی آن چاه درختان باشند که فرسب و پلور[۲] بامها از آنجا آوردند برای خوشبویی چوب و بتابستان چون بر آن چوبها نشینند خنکی یابند و مرغانی که سقّا خوانند پیوسته بر آن درختها نشینند.
اخری، بناحیت رویان دیهی است معروف که آنرا سعیدآباد خوانند، هر کودک که بفصل تابستان آنجا از مادر جدا شود و در وجود آید بکودکی بمیرد تا چنان عادت رفت که مادران بوقت وضع حمل نقل کنند با مواضع دیگر بموسم تابستان.
اخری، بناحیت کلاردیهی است دلم گویند هرکرا بدان دیه بزایند عمرش از بیست سال برنگذرد،
اخری، بناحیت ناتل دیهی است مندول گویند، شصت گری زمین بود، برنج در نشاندندی از آن زمین چندان آب پدید آمدی که آن برنجستان را تمام بودی و بآب برو راست کردن حاجت نبود و بوقت درودن دگرباره آب ناپدید شدی.


اخری، و هم بناتل دیهی بود نگارستان گفتند، بر سر کوهی ازین دیه سنگی بود و در حوالی آن سنگ صحرا و بیشه پنج فرسنگ باشد از آمل تا آنجا، ازین سنگ پنج سنگ آب همچون زلال بیرون آمدی، هر وقت که تابستان گرمتر بودی آب بیشتر ترشّح کردی و بزمستان یک قطره نیامدی.

  1. حکایت بعد تقریبا بعین و باسم و رسم منقول از عجایب المخلوقات زکریّای قزوینی است (رجوع شود بصفحۀ ۱۲۸ از چاپ آلمان) و چون کتاب عجایب المخلوقات بعد از تاریخ طبرستان تألیف شده دیگر شکّی نمی‌ماند که کاتبی مضمون این حکایت را از آن کتاب گرفته و بنسخۀ تاریخ طبرستان خود الحاق نموده است.
  2. معنی این کلمه در فرهنگها بدست نیامد و معنی فرسب سابقا ذکر شد.