برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۰۵

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۹۱–


و اگر چون کمند بگردن او افتد گردن بر کمند می‌نهد و پهلو پر میکند و هردو گوش فرومیافگند بعیب رد کنند و البتّه نخرند، چون نبشته بخواندند و تجربت کردند همان آمد که او گفت و نبشت. و علیّ بن ربّن را خلیفه بعد ازو بدیوان انشاء خویش بنشاند، معانی نبشته‌ها که مینوشت کمتر از آن آمد که بعهد مازیار برای او می‌نبشت، ازو پرسیدند چرا چنین است، گفت آن معانی او بلغت خویش می‌نبشتی من با تازی کردمی، بدانستند فکرت مازیار قوی‌تر بود، و احوال مکاری و بخششی که او را کرد بوقت آنکه او را گرفته بسرّ من رآه بردند [جمله در جای خود[۱]] برود.


الندا بن سوخرا گفتند پادشاهی بود آورده‌اند که در بأس و بسالت او را مقابل رستم دستان نهادند، یک شب چهل فرسنگ بدنبال گوزن بدوانید و چون بحدّ رزمیخواست رسید سیلاب آمده بود، همچون دریا جوی میرفت، اسب در آن جوی انداخت و با کران آمد و گاو بکشت، او را گفتند مؤیّد است بورج[۲]. و پسر او ونداد هرمزد بن الندا که صیت مردانگی او داستانست و آنچه او کرد و فراشه و شیطان فرغانی را کشت تقریر افتد بموضع خویش. و چون هرون بری رسید مأمونرا بفرستاد تا در دامن او نهند، د؟؟؟ هها که محصول آن هزار هزار و ششصد هزار درهم بود بمأمون بخشید، و بوقت آنکه فراشه را بکشت اصفهبد شروین ملک الجبال پیش او آمد بیاری، دو دانک از غنایم فراشه بدو داد و چون هرون الرّشید بعد قتل فراشه بری رسید ونداد هرمزد استقبال کرد، چشم رشید بدو رسید او را فرا ارعاد و ایعاد و ابراق و تهدید گرفت بالفاظ‍ تازی، بدانست که از خشم و ستیز میگوید، روی بهرون کرد و گفت من تازی ندانم امّا معلوم میشود که امیر المؤمنین را بر بشرۀ مبارک تغیّر ظاهر شده و در حقّ من کلمات بی‌مشفقانه میفرماید، این معنی چرا آنوقت که بکوهستان خویش بودم نفرمود، امروز که من منقاد و بطوع و رغبت بیکره و اجبار اختیار خدمت کردم و ببساط‍ او حاضر آمده در بزرگی نخورد که با مهمان و خدمتکار ناخوانده چنین گویند، خلیفه پرسید که او چه میگوید، ترجمۀ سخن عرض داشتند، هرون خجل شد و گفت حقّ با اوست، مرتبۀ او زیادت گردانید

  1. قسمت بين دو قلاّب در الف نيست.
  2. ورج يعنى قدر و مرتبه، امير الشّعرا معزّى ميگويد:اى بورج و كامكارى ثانى اسفندياروى بعدل و نامدارى تالى نوشيروان