برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۰۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۹۳–

برکشید و بدو نیمه زد و بخشم بازگشت، این حال بر هرون عرض کردند که چنین دلیری فرمود، او را بخواند و گفت: ما حملک علی مراغمة امّ جعفر، یزید جواب داد که: یا أمیر المؤمنین أبعد خدمة الخلفاء نخدم القرود لا و للّه لا کان ذلک و هرون الرّشید ازو در گذشت و او را باز گردانید، و مسلم الولید صریع الغوانی بمرثیۀ او میگوید، شعر:

  قبر بأران استسرّ ضریحه خطرا تقاصر دونه الأخطار  

خورشید بن داذمهر، وقتی از فرزندان ملوک خراسان یکی بخدمت او آمد، با بسیار تحف و طرف و هدایای ولایت خویش و او را خانه باصفهبدان بود، بفرمود تا آن مهمانرا همانجا بنزدیک اصفهبدان فرود آرند و نزلی تمام پدید کرد، آن جوان برای تحفه‌ها بر نهادن طبقها خواست، در موکب اصفهبد پانصد دست طبق سیمین بود پیش او بردند، خراسانی گفت زیادت ازین باید. دختر فرّخان بزرگترین زن اصفهبد بدین موضع نشستی، بسرای او فرستادند، پانصد دست دیگر گرفتند، هزار طبق سیمین را تحفه نهاد و پیش کشید، اصفهبد قبول کرد و بعوض آن دو هزار طبق را تحفه‌های طبرستان و صد هزار درهم پیش او فرستاد.
وقتی دیگر مردی جامی مرصّع بجواهر بر صورت خروسی در هردو چشم یاقوت سرخ گرانبها نشانده بخدمتی آورد، قبول فرمود و در تعهّد او مثال داد تا روزی ازین مرد نقل کردند که مثل این خدمتی برای اصفهبد کسی نیاورده باشد، بفرمود تا مجلس شراب بیاراستند و صاحب خروس را حاضر کردند با پانصد خلق دیگر، در پیش هریک خروسی را حاضر کردند بهتر از آن و بنهادند، مرد غریب دریافت، برخاست و زمین بوسید و بقدم استغفار ایستاد اصفهبد او را بنشاند تا فرداد[۱] خروس او ردّ کرد و دو چندانکه قیمت بود در حقّ او عطا فرمود.


اصفهبد بادوسپان[۲]، هر روز ششصد مرد را طعام دادی، به نوبت خوان نهادی، دویست بامداد و دویست ظهر و دویست نماز شام، و عبد اللّه فضلویة السّروی از محمّد زید

  1. كذا در الف ، ساير نسخ: فردا
  2. كلمۀ بادوسپان در الف نيست