برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۲۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۱۰۸–

از اردبیل بساحل دریا با فوجی از حشم بگیل و دیلمان گذشت و بخدمتش رسید مدّتی با او بماند تا مدد داد و هم براه ساحل او را بملک باز رسانید. و امیر حلّه دبیس بن صدقه ملک عرب از سروران عالم بود بسخاوت و فصاحت و علّو همّت، با دویست نفر سوار بأمان او آمد و اوّل روز بیست اسب با ساخت و سیصد قبا و کلاه و صد کمر شمشیر و صد زره و ترک و بر گستوان و درقه و ده هزار دینار زر بدو فرستاد، و بنوبتی برادر او برکة بن صدقه بخدمت اصفهبد علاء الدّوله آمد از خلیفه گریخته، با او شفاعت کرد و امان نامه نوشتند و نفقات داد و با کسان خویش بولایت فرستاد. و چون قیتر مش در سلطان عاصی شد برادران و فرزندان و پوشیدگان را بامانت بخدمت او فرستاد، پنج سال در حقّ آن جماعت شفقتی فرمود که حدّ پدید نبود، بعد از آنکه امان یافتند جمله را بخانه باز فرستاد، و السّلم.
الاصفهبد الکبیر العادل العالم الغازی نصرة الدوله رستم بن علی بن شهریار بن قارن، بعید الصّوت، مشهور المواقف، شایع الذّکر بود و از عهد فریدون و منوچهر طبرستان ازو بزرگتر بقدر و همّت والا و عدل و دادکی نژاد نزاد، از جاجرم و گرگان و بسطام و دامغان تا حدّ موقان در مدّت ملک او چنان مضبوط‍ بود که بجایگاه خود ذکر رود و از رهط‍ باوند اوّل کسی که ببارگاه بر تخت نشست و تخت بر موکب بست او بود، و گذشت از خسرو پرویز هیچ جهاندار و شهریار را چندان گنج و ذخایر و نفایس نبود که او را، تا بعهد ما چهل پاره قلعه از زر و اجناس و جواهر از آن او بماند.
و چنین شنیدم که کیکاوس استندار چون خواست که درو عصیان کند با قاضی ولایت خویش مشورت کرد، او را بر آن دلیری رخصت داد، تا شاه غازی برویان شد و کران تا کران ولایت آتش برفرمود کشید، اصفهبد خورشید بن بو القاسم مامطیری میگوید، طبری:

  تدبیر کرده کادی[۱] کی کوشک بسوجن اونی که سی کوشک پرنده[۲] تابلوجن  
  نون کشور بوین سوجن کهون اورجن تدبیر کر[۳] کاری دیر هار موجن  

بعد وفات سنجر سلطان سلیمانشاه که برادر زادۀ او بود از محمود خان که خواهر زاده و ولیّ عهد سنجر بود بگریخت بطلب ملک عراق و بمقام قصبۀ درویشان پناه بشاه

  1. ج: کاری
  2. ج: برید و بدو
  3. ج این کلمه را ندارد و در ترجمۀ مرحوم برون: کرد.