برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۳۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۱۲۳–

و معانیه، و کتاب التّاریخ، و مذهب و طریقت او معتقد خلایق، و اتّفاق علما که مثل او در هیچ طایفه نبود، و مسطور است در کتب که بر در سرای او ببغداد چهارصد استر برشمردندی از آن ابناء خلفا و ملوک و وزرا، و ازین جمله سی استر هریک با خادم حبشی بودندی که باقتباس علوم پیش او شدندی.
و امام شهید فخر الاسلام عبد الواحد بن اسمعیل، که شافعی دوّم خوانند و خواجه نظام الملک بآمل بجهت او مدرسۀ فرمود و هنوز باقیست و معمور و امام ابو المعالی جوینی او را می‌گوید: ابو المحاسن کلّه محاسن، فقه و دیانت و زهد و صیانت او چون عجایب روزگار بی‌شمار و چهل مجلّد کتاب البحر در مذهب شافعی تصنیف او، خلاف دیگر تصانیف، و امالی اخبار او خروارها برآید، و کیاست او تا بغایتی بود که بعهد او ملاحدۀ ملاعین فتوی طلبیدند و بر کاغذی نبشته که چه گویند ائمّۀ دین در آنکه مدّعی و مدّعی علیه بر حقّ راضی شوند، گواهی بیاید و بخلاف دعوی مدّعی و اقرار مدّعی علیه گواهی دهد، چنین شهادت مسموع باشد یا نه؟ و این کاغذ پاره بحرمین فرستادند و امامان حرمین[۱] محمّد جوینی و محمّد غزالی و ائمّۀ بغداد و شام جمله جواب نبشتند که چنین گواهی بشرع مسموع نیست، تا پیش او آورند، در کاغذ نگرید و روی بمرد کرد و گفت ای بدبخت چندین سعی نامشکور بر تو وبال باشد و بفرمود که او را باز دارند و قضاة و ائمّه جمع آمدند، گفت این فتوی ملاحده نبشتند و این مدّعی و مدّعی علیه جهود و ترسااند و این گواه رسول ما صلوات اللّه علیه را میخواهند که قرآن مجید شاهد است: وَ مٰا قَتَلُوهُ وَ مٰا صَلَبُوهُ وَ لٰکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ[۲] ، ملحد را باز پرسیدند اقرار کرد که یکی سالست تا مرا بجهان بطلب این استفتا میدوانند، عوام آمل او را سنگسار کردند، و فخر الاسلام فتوی فرمود بسبی ذراری ایشان تا ملاحده بفرستادند و بغدر بر در مقصورۀ جامع آمل بدین حدّ که مناره است بزخم کارد آن امام سعید را شهید گردانیدند و هنوز آن کارد بمدرسه بخانۀ ایشان نهاده و من بنوبتها دیدم.


قاضی القضاة ابو العباس رویانی، هنوز قضاء طبرستان در خاندان اوست، بعهد

  1. کذا در جمیع نسخ
  2. قرآن سورۀ 4 (سورة النّساء) آیۀ ۱۵۶