بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِيْمِ
حمد و ثنا و مدح بیمنتهی آفریدگاری را سزاست که واهب ارواح و خالق اشباح است، مُبدعی که هر ذرّه از موجودات آیتی است بر وجوب وجود او، مُعیدی که اعادهٔ معدومات و اختراع مخلوقات بازیچهایست در میدان حکم وجود او، کردگاری که پرگار افکار محیط عالم اسرار او نگردد، و انوار کرامات و درود و صلوات نثار روح پاک خواجهٔ لولاک صاحب شریعت، انسان حقیقت، عین وجود و خلاصهٔ عین وجود باد، و سلام علاّم بر أعلام اسلام اهل بیت پاکیزه و یاران گزیدهٔ او که انصار دین و ابصار متّقیناند.
اما بعد چنین گوید احقر عباداللّه محمد بن حسن بن اسفندیار که سنهٔ ستّ و ستّمائة الهلالیّه، عربی:
وَزُرْنَا مِنَ الزَّوْراء اَشْرَفَ مَوْقِفٍ | وَاَرْأَفَ[۱] مَوْفُودٍ عَلَیْهِ بِوَافِدِ | |||||
مَوَاقِفَ خُطَّتْ لِلْهُدیَ نَبَوِیّةً | لِأَبْیَضَ مِن بَیْتِ النُبُوَّةِ مَاجِدِ |
چون از طرف بغداد مرا بعراق مراجعت افتاد خبر واقعهٔ غدر و حادثهٔ قتلی که با آن شاه و شاهزادهٔ جمشید حشمت کسری نعمت کیقباد نهاد خسرو داد فریدون فرّ منوچهر چهر، رستم بن اردشیر بن حسن بن رستم اکرم اللّه مضجعهم، رفت بتحقیق پیوست، آن دودمان مکرمات و خاندان بابرکات که اگر کعبهٔ حاج نبود کعبهٔ محتاج بود و اگر مشعرالحرام نبود مشعر کرام بود و اگر مِنیَ و خَیف نبود منی ضیف بود و اگر قبلهٔ صلوة نبود قبلهٔ صلات بود بر دست یکی از اولاد حرام و اوغاد لئام، که در مجلّد آخر کتاب کیفیّت آن کرده شود، آن حالت برانداخته[۲]، عربی:
سَلَامٌ عَلَی قَوْمٍ مَضَوْا لِسَبِیلهِمْ | فَلَمْ یَبْقَ اِلَّا ذِکْرُهُمْ وَ حَدِیثُهُمْ |