برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۵۳

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۱۳۹–
  کوو سدره تیله بداؤا آین وا دیم کته دیم ای مردمون و شاین  
  خیری نیهون کرد و نرگس نماین ای خیری خوبه داوستی و راین  
  کویی خوره‌شی باین و بو مداین ای دریا و نیمی و نیومه اآین  

عضد الدّوله در حقّ او بسیار پادشاهی فرمود و نام او بر جریدۀ شعرا و ندما نبشتند و دیواره‌وز لقبش نهادند، بعد وفات عضد الدّوله بآمل آمد و پادشاه طبرستان باز قابوس شمس المعالی شده بود مگر بآمل روز با حریفان شراب خورد، و راه گذر خانۀ او بر در مشهد ناصر کبیر بود، بدانستند، فقها و خادمان مشهد بیرون افتادند و او را گرفته بچهار سوی شهر حدّ زده بزندان محبوس کردند، او از حبس بگریخت و بگرگان رفت و حال خویش بنظم بر شمس المعالی عرض داشت، او را بنواخت و تشریف داد و مسته مرد لقب افتاد و شعر اینست:

  وا کیهون ای خور خورمی و ندا هست آؤ و هستو آتش بیا نبا  
  وا شاه بکیهون شاسه سری دلشا بریه و کت ار؟؟؟ را که خورها؟؟؟ را  
  اوی داد از ابنی اآیِنا شرای واک وارسته کیهون و جا  
  مردم خرم ای خور ایرونه بومی زنش بمن چون کیه کنون شومی  
  آین بیم یکی شومست هو بی‌مونس بدای شمسی دل دنمه اسن ای کس  
  ناگا بمن او گتن یکی دونا دون ها گتن مرا بردن ازو بزیندون  

ذکر آل بویه و خروج ایشان از دیلمان و طبرستان و شرح قبیله و نسب ایشان که شیر ذیل وند بودند

ابو اسحق ابراهیم بن الهلال الصّابی الکاتب در کتاب التّاجی فی آثار الدّولة الدّیلمیّه ببلیغ‌تر عبارتی حکایت کرده است، اگرچه کسی را نرسد بر ساختۀ صابی تاختن برد و بنقلی که ازو وارد شده باشد شروعی کند بعد از آنکه ابلغ من الصّادین یعنی الصّاحب و الصابئ و بینهما بون بعید لأنّ الصّاحب کان یکتب کما یرید و الصابئ یکتب کما یراد شنیده باشد یا در کتاب خوانده که هما هما و وقف فلک البلاغة بعدهما، امّا از انموذجی چاره نیست چون کتاب تاریخ طبرستانست و ایشان طبرستانی بودند