برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۶۴

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۱۵۰–

بتسویف نیفگند، لشکر بر آراست و از طبرستان برخاست، بمداین شد و با برادر مصاف داد، نوشروان او را بگرفت و محبوس فرمود، بعد روزی چند پیش او فرستاد که ببارگاه آید و توبه کند و اقرار آورد بگناه تا موبدان بشنوند و فرمایم که بند بردارند و و ولایت بتو سپارند، کیوس گفت کشتن از این مذلّت و اعتراف بگناه اولیتر دانم، هم در آن شب او را بفرمود کشت و نفرین کرد بر تاج و تخت که چون کیوس برادری را برای او بباید کشت، و شاپور را که پسر او بود بمداین داشت تا دگر بار خاقان ترکستان بخراسان و طبرستان تاختن کرد، نوشروان لشکر برگرفت و بنبرد او رفت، در آن روزها که صفها کشیدند و بمیدان ناورد مردان بود دو سه هزار سوار آراسته با علمهای سبز و بر گستوانها و آلات زین و سلاح و جامه‌ها چنانکه جز حدقه‌های چشمهای ایشان و اسبان دیگر جمله سبز پوشیده بر کران لشکرگاه انوشروان گذر کردند و مقابل ترکان بایستاده، هردو لشکر چشم بدیشان نهاده و ندانستند کدام‌اند و از کجا، و از هردو جانب سوار فرستادند و پرسیده، جواب ندادند، و نوشروان در اندیشۀ ایشان مانده، بیک‌بار آن سه‌هزار سوار بحملۀ خویشتن را بقلب خاقان رسانیدند، نوشروان قلب خویش بمتابعت ایشان براند بر خاقان زده او را شکستند. چون کار حرب بآخر رسانیدند هم از روی مصاف پشت بر لشکر نوشروان کردند و بهمان راه که آمده بودند عنان داده، نوشروان سلاح از خویش باز کرد و تنها عقب ایشان راند و آواز میداد که منم نوشروان آخر بگویید شما چه کسانید و ازین رنج دیدن و شفقت[۱] شما معلوم کنند تا اگر آدمی باشند من حقّ ایشان بشناسم و مکافات فرمایم و اگر جنّی‌اند آرزو خواهند تا گرد انجاح آن برآیم و اگر ملائکه‌اند تا در حمد و ثنا و دعا و سپاس و نیایش افزایم، هرچند فریاد بیشتر میکرد ایشان التفات کمتر فرمودند و باز ننگریدند تا خویشتن از اسب بزیر انداخت و بیزدان و نیران سوگند بر ایشان داد که باری روی باز گردانید و در من نگردید، چون آن جماعت التفات فرمودند شهنشاه نوشروان را یافتند بر خاک نشسته و تضرّع کنان [مطلع این حال آنست که در عهد پدر قباد پیروز بن یزد جرد بن بهرام گور بن یزد جرد الأثیم اجستوار[۲] پادشاه هیاطله که بعد از آن صغانیان خواندند ماورای جیحون و آب بلخ

  1. در جمیع نسخ بهمین شکل است
  2. در جمیع نسخ همچنین است