برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۶۶

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۱۵۲–

بدان‌سان بخاک افتاده یافتند[۱]] جمله از اسب بزیر آمدند و پیش او سجود برده گفتند ما بنده زادگان توییم فرزندان سوخرا، از آن شادی همه را بستود و بازگردانید و انواع مراعات کرامت فرمود تا مدّتی که کار خراسان و ماورای جیحون بساخت ایشانرا با خویشتن میداشت، گفت اکنون مراد خویش بخواهید، اگر وزارت میباید بشما دهم و اگر اصفهبدی آرزوست تسلیم کنم، گفتند ما را هیچ مرتبۀ نمی‌باید تا از حسّاد بما آن نرسد که بپدر رسید، گفت لا بد بطرفی از اطراف عالم حصنی و ولایتی که فرزندان شما را باشد اختیار باید کرد تا منال و معیشت را سببی بود، زرمهر که مهتر برادر بود زابلستان برگزید، و قارن که کهتر بود وند اومید کوه و آمل و لفور و فریم که کوه قارن میخوانند، و در خدمت نوشروان بطبرستان آمد و مدّتی شهنشاه بحدّ تمیشه بنشست و عمارت فرمود و هرطرف برئیسی داد و این جمله مواضع بدو باز سپرد و با مداین شد، و این قارن را اصفهبد طبرستان خواندند، و این ساعت امیران لفور و ایرآباد[۲] و جماعتی که معروفند بقارنوند از فرزندان اواند، و بمجلّد آخر کتاب جمله انساب اهل طبرستان از باوند و قارنوند، و لورجانوند، و لارجان مرزبان، و استندار، و دابوان، و کولایج، و لاسان، و سعیدوها، و اولانمهان، و امیرکا، و کبود جامه آن، شرح داده‌ایم و سبب وضع القاب گفته.

فی الجمله کسری انوشروان بعهد خویش ضبط‍ ملک طبرستان برین جمله فرمود و یکسر بهیچکس نداد الاّ مقسوم، بنواحی پیشوا و مهتران بنشاند تا او نیز از پیش برخاست و پسر او هرمزد بنشست، دوازده سال جهانداری کرد، و شاپور [که پسر کیوس بود] بعهد او فرمان یافت، باو نام پسری گذاشت، خدمت خسرو پرویز کرد، با او بروم شد و باز بحرب بهرام شوبینه اثرها نمود، چون خسرو بملک و شهنشاهی رسید اصطخر و آذربایگان و عراق و طبرستان باو را داد و او را گسیل کرد با سپاهی گران، از طبرستان گذشت بخراسان و خوارزم رسید، و جملۀ ترکستان تا بیابان تتار او را مسلّم شد، چون شیرویۀ شوم که قباد گویند پدر خویش خسرو را بکشت خانۀ باو بمداین خراب کرد و جمله اموال و آلات او بتاراج داد و او را ذلیل گردانید، باصطخر فرستاد شهربند فرمود، هم در مدّت نزدیک شیرویه بمکافات خویش رسید و با جهان وفایی ندید،


  1. قسمت بین دو قلاّب از الف افتاده است.
  2. ب و سایر نسخ: استراباد