برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۶۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۱۵۳–

آزر میدخت را بر تخت نشاندند، و او آن دختر است که رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله میگوید: ویل لأمّة ملکتها النّساء، پیغمبر علیه الصّلوة و السّلام بمدینه رسیده بود، بزرگان ایران آزر میدخت را فرمودند که باو را با درگاه خواند و سپاه بدو سپارد، پیش باو مثال نبشتند، گفت بخدمت عورات جز مردم بی‌ثبات راضی و راغب نباشند، بآتشکدۀ بعبادت مشغول شد تا جهانداری بر یزد جرد بن شهریار قرار گرفت و او از ملوک عجم بود، عمر سعد ابی وقّاص را، که أرمی من سعد عرب مثل بدو زدند، بقادسیّه فرستاد با سپاه اسلام، رستم هرمزد که سپاه‌دار عجم بود پیش باز آمد، و در تواریخ و شاهنامه ذکر وقایع و مقارعات ایشان نبشتند، یزدجرد باو را از اصطخر بیاورد و اسباب و املاک و اقطاع او ردّ فرمود و بسبب خصومت عرب از خویشتن دور نتوانست کرد، در جملۀ مواقف با او بایست بود بطبرستان، گاوباره فراخاست، جملۀ ولایت بگرفت.

ذکر اولاد جاماسب و قصۀ گاوباره

و این حال چنان بود که چون قباد پدر نوشروان را بشاهنشاهی نشاندند جاماسب که کهتر برادر بود چنانکه پیش ازین شرح داده آمد با مهتر برادر بلاش موافق بود، ازو بگریخت، بار منیّه مقام ساخت و از دربند بخزر و سقلاب تاختنها برد و حدود آن ولایت مستخلص گردانید و آنجا متأهّل شد، فرزندان آمدند یکی از ایشان نرسی بود که صاحب حروب دربند است، چون او درگذشت فیروز نام پسری گذاشت بخوبی یوسف عصر و بمردی رستم زال، اطراف ممالک بقهر و غلبه زیادت گردانید و تا بحدّ گیلان برسید و سالها کوشش کرد تا عاقبت مسلّم شد و مردم منقاد و مطیع شدند، از شاهزادگان گیلان زنی بخواست، از آن پوشیده او را پسری آمد، جیلانشاه نام نهاد، منجّمان حکم کردند که از این پسر ترا پسری آید که پادشاه بزرگ شود، تا نوبت ملک پدر بپسر رسید، او را فرزندی خجسته طلعت ماه پیکر حقّ تعالی روزی گردانید، جیل بن جیلانشاه نام فرمود، پادشاهی بزرگ شد، جمله گیل و دیالم برو گرد آمدند، و از منجّمان میشنود ملک طبرستان