برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۱۹

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۵–

محمّد الیزدادی بود بلغت تازی، بنسقی تألیف کرده که جز منتهیان را در علم بلاغت از آن حظّی صورت نبندد و غرض او فصاحت در عبارات و تنوّق در استعارات بود نه بیان حکایات و روایات، چون دانستم که او از جماهیر مشاهیر طبرستان باستیعاب انواع علوم مستثنی است و مصنّف کتب بسیار، با قریحهٔ فریحه و فکرتی غیر صحیحه و دلی پر غبرت و چشمی پر عبرت گفتم:

  وَ أضْحیَ ذِکْرُهُمْ لِذَوِی الْأَمَانِی ضَلَالًا فِیهِ قَدْ تَاهوُا وَ هَاموُا  

همگی همّت و نیّت بر آن مقصور گردانیدم که ترجمهٔ آن سخن کنم و بعضی از ذکر مناقب و معالی ملک حسام‌الدّوله اردشیر و اسلاف بزرگوار و اخلاف بامقدار او ضمّ کنم مگر بقدر امکان و وسع کنمل سلیمان و رجل جراد قضای حقوق تربیت و مواهب و عطیّت او باشد اگرچه اعتراف بفضل او اولیتر از اغراق بوصف او که خبر از محلّ سماک بل فلک‌الافلاک کما هی متعذّر است. و چون در شبانروزی چند از ترجمهٔ کتاب فارغ شدم بر سادات و علما که فارع اعلام مآثر و رافع اعلام مفاخر بودند و مرا اخوان‌الصّفا و یاران وفا، بَهیّ منظر، رضیّ مخبر، سلیم الصّدر، عظیم القدر، شفیق شقیق نه رفیق رحیق و درین مدّت که یاد رفت در صحبت محاورت و نعمت مجاورت چنان بودم که گفتند:

  وَلي صَاحِبُ مَا خِفْتُ مَکْرُوهَ طَارِقٍ مِنَ ٱلأَمْرِ إِلاَّ کَانَ لِي مِنْ وَرَائِهِ  

عرضه داشتم و با ایشان گفتهٔ پیشینگان گفتم:

  لَا تَعْرِضَنَّ عَلَی الرُّوَاةِ قَصِیدَةً مَا لَمْ تُبَالِغْ قَبْلُ في تَهْذِیبِهَا  

شما دانید که سخن را طبقات و مراتب و طرقات و مذاهب است و لطائف ظرائف و نفحات متأرّج و صفحات متبرّج او را نهایت نیست، اگرچه این حکایت عاریه را که اُصدرَتْ عَنْ کرْبٍ حَازِب وَ هَمٍّ لَازِب بپیرایهٔ عاریه بیارایم تواند بود که آن اسماء را خاطبی اِمّا عقلاء را مخاطبی باشد، همه باتّفاق بی‌شایبهٔ نفاق گفتند: نَفسّتَ عَنِ المکروُبِ وَ اَهْدیْتَ الرّوحَ و الرّاَحَةَ اِلَی القلوبِ، رأی من بمدد همّت و یمن برکت ایشان درین اندیشه قوی شد که آن سواد را باِمداد مداد با بیاض برم و از پدرم، که هم کریم بود و هم حسن، تشریف نوشتهٔ رسید بمضمون آن که: