برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۳۰

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
-۱۶-

داشتم بریاضتها که از لذّت نکاح و مباشرت و اکتساب اموال و معاشرت امتناع نمود و نه در دل کرده‌ام و خواهان آنکه هرگز ارادت نمایم، و چون محبوسی و مسجونی در دنیا میباشم تا خلایق عدل من بدانند و بدانچه برای صلاح معاش و فلاح معاد و پرهیز از فساد از من طلبند و من ایشان را هدایت کنم گمان نبرند و صورت نکنند که دنیا طلبی را بمخادعه و مخاتله مشغولم و حیلتی توّهم افتد، و چندین مدّت که از محبوب دنیا عزلت گرفتم و با مکروه آرام داشته برای آن بود که اگر کسی را با رشد و حسنات و خیر و سعادات دعوت کنم اجابت کند و نصیحت را بمعصیت رد نکند، همچنانکه پدر سعید تو بعد از نود ساله عمر و پادشاهی طبرستان سخن مرا بسمع قبول اصغا فرمودی و در آن بخلالی خیالی را مجال نبودی، و غرض من ازین که ترا نمودم از طریقت و سیرت خویش رأی و ساختۀ من نیست، مرا چه زهرۀ آن باشد که دلیری کنم و در دین چیزی حلال را از زن و شراب و لهو حرام کنم که هرکه حلال حرام دارد همچنان باشد که حرام حلال داشته و لیکن این سنّت و سیرت از مردانی که ائمّۀ دین بودند و اصحاب رأی و کشف و یقین، چون فلان و فلان شاگردان شیوخ و حکماء متقدّم عهد دارا، یافته و آنان فسادها دیده و از سفها و سفله مشافهه مسافهه شنیده و اعراض و قلّت مبالات و التفات از جهّال در حقّ حکما مشاهده کرده، و احتساب و تمییز برخاسته و سیرت انسانی گذاشته و طبیعت حیوانی گرفته، از ننگ آنکه هم راز و آواز مردم بی‌فرهنگ نشوند دل در سنگ شکستند، و از روباه بازی گریخته و با رنگ و پلنگ آرام یافته و کلّی ترک دنیا و رفض شهوات بسیار تبعات او کرده و مجاهدۀ نفس و صبر و تجلّد بر مقاسات تجرّع کاسات ناکامی پیش گرفته و هلاک نفس را برای سلامت روح اختیار فرموده که در توریة مسطور است: هِجْرَانُ اَلجاهِلِ قُرْبَةٌ إلَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ


نظم:

  تو ویژه دو کس را ببخشای و بس مدان خوار و بیچاره‌تر از دو کس  
  یکی نیک دان بخردی کز جهان بماند زبون در کف ابلهان  
  دوم پادشاهی که از تاج و تخت بدرویشی افتد وی از تیره بخت