برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۳۳

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
-۱۹-

آثار ظلم ظلم اوّلین و آخرین میباید کوشید، اعتبار برین است که ظلم در عهدی که کردند و کنند نامحمود است اگر اوّلین است و اگر آخرین، و این شهنشاه مسلّط‍ است برو و دین با او یار و بر تغییر و تمحیق اسباب جور که ما و را باوصاف حمیده بیشتر از اوّلینان می‌بینیم، و سنّت او بهتر سنن گذشته، و اگر ترا نظر بر کار دین است و استنکار از آنکه در دین وجهی نمی‌یابد میدانی که اسکندر کتاب دین ما دوازده هزار پوست گاو بسوخت باصطخر، سیکی از آن در دلها مانده بود و آن نیز جمله قصص و احادیث، و شرایع و احکام ندانستند تا آن قصص و احادیث نیز از فساد مردم روزگار و ذهاب ملک و حرص بر بدعت و تمویهات و طمع فخر از یاد خلایق چنان فروشد که از صدق[۱] آن الفی نماند. پس لا بد چاره نیست که رأی صایب صالح را احیاء دین باشد[۲] و هیچ پادشاه را وصف شنیدی و دیدی جز شهنشاه را که برای این کار قیام نمود و بر شما جمع شد و با ذهاب دین که علم انساب و اخبار و سیر نیز ضایع گردید و از حفظ‍ فروگذاشته بعضی بر دفترها مینویسید و بعضی بر سنگها و دیوارها تا آنچه بعهد پدر هریک از شما رفت هیچ بر خاطر ندارید از کارهای عامه و سیر ملوک خاصّه دین که تا انقضاء دنیا آنرا پایان نیست چگونه توانید داشت و شبهتی نیست که در روزگار اوّل، با کمال معرفت انسان بعلم دین و ثبات یقین، مردم را بحوادثی که واقع شد در میان ایشان بپادشاهی صاحب رأی حاجتمندی بود و دین را تا رأی بیان نکند قوامی نباشد.

دیگر آنچه نبشتی شهنشاه از مردم مکاسب و مرده[۳] میطلبد بداند که مردم در دین چهار اعضااند، و در بسیاری جای در کتب دین بی‌جدال و تأویل و خلاف و اقاویل مکتوب و مبیّن است که آنرا اعضاء اربعه میگویند، و سر آن اعضاء پادشاهست، عضو اوّل اصحاب دین و این عضو دیگر باره بر اصنافست: حکّام و عبّاد و زهّاد و سدنه و معلّمان، عضو دوّم مقاتل یعنی مردان کارزار و ایشان بر دو قسمند: سواره و پیاده، بعد از آن بمراتب و اعمال متفاوت، عضو سوّم کتّاب رسایل، کتّاب اقضیه و سجلاّت و شروط‍ و کتّاب سیر، و اطبّا و شعرا و منجّمان داخل طبقات ایشان، و عضو چهارم را مهنه خوانند، و ایشان برزیگران و راعیان و تجّار و سایر محترفه‌اند، و آدمی زاده برین چهار عضو


  1. الف: صدف
  2. الف این کلمه را ندارد. ب، فروشد، متن مطابق ج و سایر نسخ.
  3. کذا در الف، سایر نسخ: مروت (؟)