برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۰

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
-۲۶-

و دْلول نگرداند و جراحتهای باغور را مرهم منجع و مفید نباشد جز شکافتن و داغ نهادن و میدانیم که بسیار مردان مرد بودند که طلب مردی چنین کردند برای صلاح عالم و بیافتند و هرکسی نیز چنین در مداوات قادر نبودند از ضعف خویش چنانکه مادر مشفق فرزند را که محبوب دل و پیوند جان است طبیب طلبد، چون بیند که داروهای تلخ و داغهای سوزان و جراحتهای منکر میفرماید دلش از ضعف و بی‌ثباتی در قلق و اضطراب و جزع آید امّا فرزند بواسطۀ آن جمله از علّتها التیام پذیرد و بصحّت پیوندد و راحت و آسایش بسینۀ مادر ضعیف رسد و بسلامت فرزند بر آن طبیب آفرین و ثنا خوان گردد.

تفسیر پیل آنست که راهزن و مبتدع را در پای پیل میفرمود انداخت و گاو دیگی بود بر صورت گاو ساخته، ارزیز درو میگداختند، آدمی درو می‌افکندند، و دراز گوشی بود از آهن بسه پایه بعضی را از پا بیاویخته آنجا میداشتند تا هلاک شود و درخت چهار میخ را برو راست کرده بودند، و این عقوبات جز جادو و راهزن را نکردندی.

دیگر آنچه یاد کردی که مردم را شهنشاه از فراخی معیشت و توسّع در انفاق منع میفرماید، این معنی سنّت وضع کرد و[۱] قصد اوساط‍ و تقدیر در میان خلایق با دید آورد تا تهیّۀ هرطبقه پدید آید و اشراف بلباس و مراکب و آلات تجمّل از محترفه و مهنه ممتاز گردند و زنان ایشان همچنین بجامه‌های ابریشمین و قصرهای منیف و رانین و کلاه و صید و آنچه آیین اشراف است و مردمان لشکری، چه مردم مقاتل را بر آن جماعت درجات شرف و فضل نهاده در همۀ انواع، که پیوسته نفس و مال و اتباع خویش فدای مهنه بر صلاح ایشان کرده و با اعدای ولایت بجنگ مشغول و ایشان بآسایش و رفاهیت آمن و مطمئن، بخانه‌ها بمعاش بر سر زن و فرزند فارغ نشسته، چنان باید که مهنه ایشان را سلام و سجود کند و دیگر باره مقاتل اهل درجات را احترام نماید، و ایشان نیز درین علوّ درجه هریک بدیگری نظر کنند و حشمت نگاه دارند چه اگر آدمی زاده را بگذارند که در فرمان هوای مراد خود باشد هوی و مراد را نهایت و غایت پدید نیست، چیزهایی را فرا پیش گیرند که مال ایشان بدان وفا نکند و زود درویش شوند و حاجتمند گردند و چون رعیّت درویش شد خزانۀ


  1. کذا در الف، ب این قسمت را ندارد، ج و سایر نسخ: این معنی سه نوع وضع کرده که