برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
-۲۸-

نبودند باطل فرموده باشد، و اگرنه از برهان توانگری آنست که بکره و ما لا یطاق چیزی نستد الاّ بطوع و رغبت، و خدمت ظاهر آوردند، اگر خواهند ایشان را توانگر نام ننهد و لئام و گناهکار نام کند، از آنکه بریا و لؤم و دناءت نه از وجه شرع بدست آوردند، و این معنی که پادشاه وقت بفضول اهل فضل استعانت کند از عامّۀ خلایق، در دین این را اصلی است و در رأی وجهی روشن.

س‍ؤالی دیگر که شهنشاه را مانع چه آمد از آنکه ولی عهدی بعد خویش معیّن نمی‌کند و نام نمی‌نهد، جواب بداند که درین از مفسدۀ آن مسمّی که بعد او خواهد بود اندیشه کرد که اگر پدید آرد و نام نهد آن کس با همۀ اهل جهان باندیشه و فکر باشد، اگر کسی برو قربت کمتر کند بر آن کینه‌ور گردد، و نیز ولی عهد خود را پادشاه بیند گوید این شخص منتظر و مترصّد مرگ منست، دل از دوستی و مهر و شفقت سرد شود، چون صلاحی شاه را و رعیّت را متضمّن نیست مستور اولیتر، و نیز شاید بود که اگر ظاهر شود دشمنان از کید و حیلت خالی نباشند، و مردۀ شیاطین و أعین حسده از جنّ و انس آسیبی رسانند. و دیگر یقین دان هرکه زود منظور چشمهای خلایق شود در معرض هلاک افتد از خویشتن بینی و بی‌مروّتی، و هرکه خویشتن بین گردد عاصی شود در صلاح و هرکه عاصی شد زود خشم گیرد و چون خشم گرفت تعدّی کند و چون تعدّی کرد بانتقام او مشغول شوند تا هلاک شود و دیگران بسبب او نیست گردند. پادشاه آن باید که لغام[۱] جهانداری بطاعت داری بدست آورده باشد و خلاف هوی دیده و مرارت ناکامی چشیده و از زنان و کودکان و خادمان و سرداران و دوستان و دشمنان قدح و توبیخ و تعریک یافته، و من ترا درین حکایتی دانم که نشنیده باشی و لکن میترسم که این حکایت من باقی ماند در اعقاب ما و عاری بود ما و رأی ما را، با این همه یاد خواهم کرد تا علم ترا زیادت گردانم:

بداند که ما را معشر قریش[۲] خوانند، و هیچ خلّت و خصلت از فضل و کرم عظیمتر از آن نداریم که همیشه در خدمت شاهان خضوع و خشوع و ذلّ نمودیم، و فرمانبرداری و طاعت و اخلاص و وفا گزیدیم، کار ما بدین خصلت استقامت گرفت و بر گردن و سر


  1. کذا در الف، سایر نسخ این قسمت را ندارند، ظاهراً لغام شکل دیگری است از لگام بمعنی دهنه و افسار
  2. کذا در الف (؟) که همان نیز فقط‍ این قسمتها را دارد.