برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
-۳۳-

چون اندیشۀ شما در حقّ من اینست آن اولیتر که بطلب طبیب خود روم و زحمت علّت از شما دور کنم، و هم بر فور تنگ مرکب فراق برکشید و ملک را طلاق داد، بس روزگار برین برنیامد که آن کنیزک از سرای بیرون دوید با قارورۀ از روغن در دست و آتش پاره‌ای، گوسفند بعادتی که خو کرده بود روی بکنیزک نهاد، خویشتن برو کوفت، کنیزک شیشه و آتش پاره بر گوسفند افگند، روغن با آتش و پشم یار شدند، از بیم حرارت آتش گوسفند ازین در بدیگری میتاخت، و از سرایی بسرایی میگریخت تا بخانۀ بزرگی از ارکان ملک و اعیان شهر افتاد، قضا را صاحب خانه رنجور بود، برو دوید و او را بسوخت و چند کس دیگر از بزرگان را، این خبر بپادشاه شهر بردند، اطبّا را دوا و مرهم سوختگی فرمود، اتّفاق کردند که این مرهم را هیچ چیز چنان در خور نباشد که زهرۀ بوزنه، گفتند سهلی سلیمست، یکی را فرمود تا برنشیند و بوزنه‌ای صید کند و زهرۀ او بیاورد، بفرمان این ملک صیّاد بوزنه‌ای را بحیلت و غدر صید کرد و بمراد رسید، بوزنگان جمع شدند و فرستادۀ پادشاه را بکشتند و پاره پاره اعضاء او افگنده. خبر بپادشاه رسید برنشست و بمصاف بوزنگان آمد و چندانی را بکشت که بخشایش آورد، تا یکی از بوزنگان پیش مردی از حشم ملک شد و سلام کرد و گفت چندین سالست تا ما در جوار شما بودیم، نه ما را از شما آسیبی نه شما را از ما خللی، هرکس برزق مقدّر و ستر مستّر مشغول، کدام اندیشه شما را بر استهلاک و استیصال ما باعث شد تا دیدۀ مروّت را بخار افگار کردید و حقوق جوار را خوار داشته و در محافظت امانت استهانت رخصت یافته و از ملامت دنیا و غرامت عقبی فارغ بوده،

  یا جائرین علینا فی حکومتهم و الجور أعظم ما یؤتی و یرتکب  

آن مرد قصّۀ گوسفند و کنیزک و آتش و سوختگان و مداوات طبیب و کشته شدن صیّاد و انتقام شاه بکلّی با بوزنه حکایت کرد، بوزنه آب در چشم آورد و گفت راستست آنچه امیر المؤمنین علیّ علیه السّلام گوید: ألا و إنّ معصیة النّاصح الشّفیق العالم المجرّب تورث الحسرة و تعقب النّدامة، معنی آنست که هرکس نصیحت مشفق دانای کارآزموده را فرو گذارد جز حسرت و پشیمانی نبیند، شعر:

  أمرتکم أمری بمنعرج اللّوی فلم تستبینوا النّصح الاّ ضحی الغد