برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۹

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
-۳۵-
  ذو التّاج یجمع عدّة و عدیدا و الموت یبطش بالألوف وحیدا  

دارا بر سریر پدر نشست، و عالمیان بتهیّۀ تهنیه مشغول شدند، و از هند و چین و روم و فلسطین با هدایا و نثار و سرایا و آثار بدرگاه جمع شدند، و گفته‌اند:

  دول الزّمان مناحس و سعود عود ذوی فیه و أورق عود  

دارا را مدار نبود تا نخست برادر پیری را دبیری نداد و ازین اندیشه نکرد که گفته‌اند:

  إذا کنتم للنّاس أهل سیاسة فسوسوا کرام النّاس بالرفق و البذل  
  وسوسوا لئام النّاس بالذّلّ یصلحوا علی الذّلّ إنّ الذّلّ أصلح للنّذل  

چون بر ملک دارا انفاذ حکم یافت بانتقام برادر از معارف و رؤسا و امرا و اصفهبدان که متّصلان و دوستان رستین بودند نقلهای مزوّر بدارا میرسانید و بحکم آنکه جوان و مغرور بود و ممارست نایافته بر گناه عفو جایز نداشت تا در همۀ جهان نقد قلوب خلایق با او قلب شد و عداوت او در ضمیر متمکّن گشت و اعتماد از قول و فعل او برخاست و سنّت پیشینگان فروگذاشت و بدعت این دبیر برداشت. چون گفتند بحدّ مغرب اسکندر خروج کرد او را بر ابلق تهوّر نشاندند و عنان تکبّر بدست دادند، چون بملاقات افتادند بعضی ازو تقاعد نمودند و فوجی بتعاهد با دشمن مشغول شدند و جمعی برو جسته او را هلاک کردند، اگرچه عاقبت پشیمان شدند لیکن آن وقت که ندامت آن وخامت را مفید نبود، فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلیٰ مٰا أَنْفَقَ فِیهٰا[۱]

و شهنشاه این معنی سنّت نکرد که بعد او کسی ولی عهد نکند و ختم نفرمود الاّ آنست که آگاهی داد از آنکه چنین باید و گفت منع نمیکنم که بر رأی ما ختم کنند که ما بر علم غیب واقف نیستیم و عالم غیب علوی است و ما در عالم کون و فساد، در همۀ معانی و وجوه متضادّ، اهل این عالم را بر آن وقوف نباشد، تواند بود که روزگاری آید متفاوت رأی ما، و صلاح روی دیگر دارد.

و دیگر آنچه نبشتی که واجب کند که با امنا و نصحا و ارباب ذکا مشورت رود درین باب تا ولی عهدی معیّن گردانند، بداند که ما چنان خواستیم که شهنشاه


  1. قرآن سورۀ ۱۸ (سورة الکهف) آیۀ ۴۰