برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۵۳

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
-۳۹-

چهارصد سال برآمده بود تا جهان پر بود از سباع و وحوش و شیاطین آدمی صورت بی‌دین و ادب و فرهنگ و عقل و شرم، قومی بودند که جز خرابی و فساد جهان ازیشان چیزی ظاهر نشد، و شهرها بیابان شده و عمارت پست گشت، بمدّت چهارده سال بحیلت و قوّت و کفایت بدینجا رسانیده، جملۀ بیابانها آبها روان گردانید و شهرها بنیاد نهاد و رستاقها پدید کرد چندانکه در چهار هزار سال پیش ازو نبود و معمار و ساکنان پدید آورد و راهها پیدا فرمود و سنّتها فرونهاد از اکل و شرب و لباس سفر و مقام، بهیچ چیز دست نبرد تا جهانیان بکفایت او واثق بوند هرآینه تا بآخر برساند، و غم روزگار آینده تا هزار سال بعد خویش چنان بخورد که خللی نیفتد، و شادی او بروزگار آینده و اهتمام بمصالح خلایقی که بعد او باشند زیادت از آنست که بعهد مبارک خویش، و استقامت کار خلایق نزدیک او از صحّت ذات و نفس او اثر بیشتر دارد، و هرکه نظر کند بآثار او درین چهارده سال و فضل و علم و بیان و فصاحت و خشم و رضا و سخا و حیا دها و ذکاء او بیند و بداند و اقرار آورد که تا قدرت نقشبند عالم این چرخ پیروزه را خم داشت[۱] زمین را پادشاهی براستین چون او نبود، و این در خیر و صلاح که او بر خلایق گشاد تا هزار سال بماند، و اگرنه آنستی که میدانیم بعد هزار سال بسبب ترک وصیّت او تشویشی و آشوبی در جهان خواهد افتاد و هرچه او بست بگشایند و هرچه او گشاد ببندند گفتیمی که او غم عالم تا ابد خورده است، و اگرچه ما از اهل فنا و نیستی‌ایم لیکن در حکمت آنست که کارها برای بقا سازیم و حیلت برای ابد کنیم باید که تو از اهل این باشی، و مدد مکن فنا را تا زودتر بسر تو و قوم تو آید که حکما گفته‌اند: إنّ الفناء مکتف من أن یعان و أنت محتاج إلی أن تعین نفسک و قومک بما یزینک فی دار الفناء و ینفعک فی دار البقاء، و بحقیقت بدان که هرکه طلب فروگذارد و تکیه بر قضا و قدر کند خویشتن خوار داشته باشد و هرکه همگی در تگاپوی و طلب باشد و تکذیب قضا و قدر کند جاهل و مغرور بود، عاقل را میان طلب و قدر پیش باید گرفت و نه بیکی قانع، چه قدر و طلب همچو دو هالۀ[۲] رخت مسافرست بر پشت چهارپای، اگر از آن دو یکی


  1. ب: خم داده است
  2. در حاشیۀ ب یکی از خوانندگان چنین نوشته: دو هاله یعنی دو لنگۀ بار که تجّار دو عدل گویند.