برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۵۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
-۴۲-

ماذا فعل اللّه بکسری و قیصر فقال سألتنی عمّا سألت عنه اخی جبرئیل فقال جبرئیل هممت ان اسأل اللّه عزّ و جلّ عن ذلک فإذا النداء من تحت العرش ما کنت لا عذّب بالنّار ملوکا عمروا بلادی و نعشوا عبادی، معنی آنست که از رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پرسیدم که خدای تعالی با کسری و قیصر چه کرد گفت تو از من همان پرسیدی که من از برادر خود جبرئیل پرسیدم، مرا گفت من قصد آن کردم بحضرت عزّت جلّ ذکره این سؤال عرض دارم ندا شنیدم از زیر عرش که ما بندگانی را که عمارت دنیا و عدل با رعایا که بندگان مااند کنند بدوزخ نسوزانیم، شعر:


  عدل کن زانکه در ولایت دل در پیغمبری زند عادل  
  در شبانی چو عدل داد کلیم داد پیغمبری خدای کریم[۱]  

با عزّ و دولت بنی امیّه و سایر ظلمه با آنکه ده یک از ملک اکاسره نداشتند بشومی ظلمی که پیش گرفتند بدانجا رسانیدند که بهر منبر و محراب و دفتر و کتاب که نام ایشان میرود نفرین و تهجین قرین ذکر [و آیین][۲] ایشانست و قطع می‌توان کرد از قساوت دل ایشان بر شقاوت هردو جهان.

چنین شنیدم که چون عمر بفضل ربّانی عزّت سلطانی اهل فارس بذلّت و قلّت مبدّل گردانید و قهر جبروت بروت کسروی و خاقانی برکند و معلوم عالم شد که و للّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین [هر] سرور و مهتر را که در دیار اعاجم بودند بطیّبه که مدینۀ رسول صلواة اللّه علیه است فرستادند، چون کبار صحابه و عترت رسول را علیه السّلام بدیدند و آثار و اخبار معجزات و فضل و دلالات نبوّت بشناختند حقیقت شد که آنچه بدیشان رسید اثر خلقی نبود و اگرنه عرب همان‌اند که سیّد و سند ایشان نعمان بن منذر بن ماء السّماء را کسری در پای پیل انداخت، هر روز بزرگان فارس بمسجد رسول که مهبط‍ وحی ذوالجلال و مرقد مبیّن حرام و حلالست جمع شدندی و صحابه رضوان اللّه علیهم حکایتهای ملوک فارس و مذهب و طریقت و مطلب و حقیقت ازیشان


  1. از حدیقۀ سنائی
  2. عبارت بین دو قلاّب از الف و ب ساقط‍ است.