برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۶۳

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
-۴۹-

دارد گفت ايّها الشّيخ دانستن رزق همچنين است، حاتم اصمّ‌ بعد از آن گفتى:

حقّتنى العجوز حقّتني العجوز. و همچنين شيخ بايزيد بسطامى رحمة اللّه عليه روزى يكى را از مريدان خويش پيش عالمى مى‌ستود، عالم پرسيد معيشت او از كجاست، بايزيد گفت من در خالق شك نميكنم تا از روزى او سؤال كنم، عالم خجل شد. و از ابو سعيد خرّاز مى‌گويند كه او گفت كه وقتى بتيه بنى اسرائيل، و آن در راه مكّه است، جهدى سخت بمن رسيد و نيك تشنه و گرسنه شدم، نفس من گفت از خداى روزى خواه، گفتم چيزى كه او تكفّل آن فرمود چگونه درخواهم، گفت پس قوّت خواه خواستم كه بدين مشغول شوم آواز هاتف شنيدم:

  أيزعم انّه منّا قريب و انّا لا نضيّع من اتانا  
  و يسألنا القرى عجزا و ضعفا كانّا لا نراه و لا يرانا  

حكيم سبحانه و تعالى بقدر مصلحت و فراخور حكمت جهانيان را ميدارد، وَ إِنْ‌ مِنْ‌ شَيْ‌ءٍ إِلاّٰ عِنْدَنٰا خَزٰائِنُهُ‌ وَ مٰا نُنَزِّلُهُ‌ إِلاّٰ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ‌[۱]، تفاوت ارزاق و آجال بعلم و حكمت او متعلّق است بعضى را باختيار و بعضى را براى اختبار و توجّه حجّت.

و چنين خواندم كه ابو ابراهيم اسمعيل بن يحيى المزنى و ابن عبد الحكم المصرى شاگردان شافعى بودند و بجاه و مال هردو متساوى، مزنى بزهد از مزخرفات دنيا مشغول شد و ابن عبد الحكم بقضاء ولايت مصر رسيد، روزى مزنى بكوچۀ مصر ميگذشت و از آنكه باران بود و زمين آبدار سر موزه بيرون گرفته ميداشت، سر و پاى برهنه، بردابرد و اليك اليك در افتاد، مزنى باز نگريد ابن عبد الحكم را در ميان كوكبه، سر در پيش افگند وَ جَعَلْنٰا بَعْضَكُمْ‌ لِبَعْضٍ‌ فِتْنَةً‌ أَ تَصْبِرُونَ‌[۲]، بعد از آن سر بر آورد و گفت: بلى نصبر بلى نصبر، وَ مٰا عِنْدَ اللّٰهِ‌ خَيْرٌ لِلْأَبْرٰارِ[۳]، حقّ‌ سبحانه و تعالى ميگويد: وَ فِي السَّمٰاءِ رِزْقُكُمْ‌ وَ مٰا تُوعَدُونَ‌[۴].

يكى را از علما پرسيدند كه چرا حقّ‌ جلّ‌ و جلاله ارزاق خلايق را بعالم غيب حواله كرد، و ميان ما و او چندين مسافت با مخافت كه بجهد بشريّت قطع آن ميسّر


  1. قرآن سورۀ ۱ (سورة الحجر) آيۀ ۲۱
  2. ايضا سورۀ ۲ (سورة الفرقان) آيۀ ۲۲
  3. ايضا سورۀ ۳ (سورة آل عمران) آيۀ ۱۹۷
  4. ايضا سورۀ ۵۱ (سورة الذّاريات) آيۀ ۲۲