برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۶۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
-۵۲-

بدتر ازين باشد كه گويند: عيالى، يا مبتغي العلم لا يشغلنّك اهل و لا مال عن نفسك فإنّك تفارقهم كضيف بتّ‌ فيهم ثمّ‌ غدوت من عندهم الى غيرهم فإنّما الدّنيا و الآخرة كمنزلة تحوّلت منها الي غيرها و ما بين الموت و البعث الاّ كنومة نمتها ثمّ‌ استيقظت منها.

مى‌گويند مالك دينار روزى ببصره ميگذشت مردى را ديد بكرسى زرّين نشسته و زر مى‌سخت و جماعتى را ميداد و پس او مردى ايستاده بود هيچ او را نداد، مالك ازو پرسيد كه اين مرد كيست، گفت دهقانى است زر ميدهد مزدور را براى عمارت قصر، گفت ترا چرا نمى‌دهد گفت من بنده‌ام، بر من طاعت باشد و برو كفايت من، مالك بگريه آمد و گفت: موعظة يا لها موعظة.

و گويند او را شبى بخواب ديدند پرسيدند چگونۀ گفت در عنايم، گفتند چرا گفت نه شركست و نه كفران مگر روزى گفتم مردم حاجتمند ياران‌اند، ميگويند: من جعل امر النّاس اليك.

آورده‌اند كه يكى با عارفى شكايت كثرت عيال كرد جواب داد كه هركرا روزى خداى ميدهد از خانه بيرون فرست.

حكايت كنند از زياد بن الأنعم الافريقى كه گفت من و ابى جعفر المنصور دوّم خليفه از بنى العبّاس پيش از خلافت ايشان طالب علم و شريك بوديم، روزى مرا بمنزل خويش بضيافت برد و خوردنين آورد بى‌گوشت، بعد از آن كنيزك را گفت حلوا دارى گفت نه گفت هيچ خرما دارى گفت نه، تنفّس الصّعداء بركشيد و اين آيت برخواند:

عَسىٰ‌ رَبُّكُمْ‌ أَنْ‌ يُهْلِكَ‌ عَدُوَّكُمْ‌ وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ‌ فِي الْأَرْضِ‌[۱]، تا مدّتها برآمد و بخلافت رسيد. پيش او حاضر شدم مرا گفت يا ابا عبد الرّحمن من شنيدم تو بنى اميّه را فايده دادى گفتم آرى از من فايده گرفتندى، گفت پادشاهى ايشان چگونه بود و پادشاهى من چون مى‌بينى، گفتم از پادشاهى ايشان آن ديدم كه تو مرا بخانه بردى


  1. قرآن سورۀ ۷ (سورة الأعراف) آيۀ ۱۲۶