برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۷۰

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
-۵۶-

باب دوم

ابتداى بنياد طبرستان

و بناى عمارت شهرهاى وى

حدّ فرشواذگر آذربيجان و سر[۱] و طبرستان و گيل و ديلم و رى و قومش و دامغان و گرگان باشد، و اوّل كسى كه اين حدّ پديد كرد منوچهر شاه بود و معنى فرشواذ آنست كه باش خوار اي عش سالما صالحا.

بعضى از اهل طبرستان گويند كه فرشواذ جر را معنى آنست كه فرش هامون را گويند، و اذ كوهستان را و گر [بمعنى جر[۲]] دريا را يعنى پادشاه كوه و دشت و دريا، و اين معنى محدثست و متقدّمان گفته‌اند بحكم آنكه[۳] جر بلغت قديم كوهستان باشد كه برو كشت توان كرد و درختان و بيشه باشد[۴] سوخرائيان را در قديم لقب جر شاه بود يعنى ملك الجبال.

و مازندران محدث است بحكم آنكه مازندران بحدّ مغربست و بمازندران پادشاهى بود[۵] چون رستم زال آنجا شد او را بكشت. منسوب اين ولايت را موز اندرون گفتند بسبب آنكه موز نام كوهيست از حدّ گيلان كشيده تا بلار و قصران كه موزكوه گويند همچنين تا بجاجرم يعنى اين ولايت درون كوه موزست.

امّا آنچه بطبرستان منسوبست از دينار جارى شرقى تا بملاط‍‌ كه ديهى است وراى هوسم غربى ميگويند در قديم[۶] بيشۀ بوده است و بعضى از امواج متلاطم دريا شمرها و بطايح، مرغ و ماهى را مسكن و مأوى، و بعضى ناحست را دريا بكوههاى


  1. املا و ضبط‍‌ اين كلمه كه فقط‍‌ در نسخۀ الف موجود است معلوم نشد، ب اصلا اين كلمه را ندارد و در نسخه‌هاى جديدتر از جمله ج «آهار» آمده شايد بتوان بحدس گفت كه اصل كلمه شيز بوده است كه نام شهر بسيار مشهورى بوده است از آذربايجان ما بين مراغه و زنجان از آتشگاههاى معروف زردشتى واقع تقريبا در محلّ‌ تخت سليمان حاليّه (در صائين قلعۀ افشار).
  2. قسمت بين دو قلاّب از الف افتاده.
  3. كذا ايضا در ب امّا در ج و نسخ جديدتر بجاى «بحكم آنكه» فقط‍‌ «كه».
  4. كذا ايضا در ب، در ج و نسخ جديدتر: بحكم آنكه.
  5. الف فقط‍‌: پادشاه ايشان.
  6. كذا ايضا در ب امّا ج و ساير نسخ افزوده‌اند: اين مواضع.