برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۷۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
-۵۸-

و هرروز او بر گاو نشسته با ايشان بشكار و ديگر كار ميرفتى تا بر وَقِ[۱] شباب رسيد، جمعيّت رونقى گرفت بطرف لفور بديه ماوجكوه افتادند، قوم اوميدواره كوه و انبوه كوه قارن بدو پيوستند و براى او گرزى بصورت گاو ساخته، بتحديث اين حديث جمله طبرستان را معلوم شد تا بتدريج از جهات و اقطار مردم بكنار او آمدند چون در عدد و عدّت قوّت ديد با اهل طبرستان آهنگ جنگ عراق كرد و چنانكه مشهورست باصفهان [رسيد[۲]] و كاوۀ آهنگر خروج كرد و بدو پيوست و ضحّاك را گرفت و بياورد، نظم:

  نه فريدون گاو پرورده كرد شير گرسنه را برده  
  نه ببارىّ‌ و سعى يك دو گيا بستد از بيورسب ملك نيا[۳]  

و بپايان كوه دنباوند آنجا كه مسقط‍‌ رأس او بود يك شب داشت و با شاهق كوه فرستاد و بچاهى كه معروفست مقيّد و محبوس فرمود، چون هفت اقليم بحكم او شد نشست جاى خويش تميشه ساخت و هنوز اطلال و دمن سراى او بموضعى كه بانصران گويند ظاهر و معيّن است و گنبدهاى گرماوه را آثار باقى، و خندقى كه از كوه تا دريا فرموده بود پيدا، و من جملۀ آن بنوبتها مطالعه كرده‌ام و آنجا بطواف رفته و عبرت گرفته و فردوسى در شاهنامه ياد كرد، نظم:

  فريدون فرخ تميشه بكرد نشست اندر آن نامور بيشه کرد[۴]  

و بيشۀ نارون در كتب هم آن موضع را خوانند و جوى نارون الى اين ساعت برقرارست و معمور و از آن خلايق متمتّع، چون گرشاسف بچين شد فغفور را با بند زرّين بر سر پيل با هشتاد ديگر شاهان بتميشه پيش فريدون فرستاد بر دست نريمان.

امّا بنياد سارى، در قديم طوس ِنوذر كه سپاه‌دار ايران بود افگند بموضعى كه


  1. روق الشّباب و هو اوّله (اساس البلاغة)
  2. قسمت بين دو قلاب در الف نيست.
  3. اين دو بيت از حديقه سنائى است از ابتداى باب هشتم از آن كتاب در عنوان: «اندر بدايت پادشاهى بهرامشاه» و در آنجا مصراع اوّل بيت دوّم چنين است: «نه بكاوه بسعى يك دو گيا» و ظاهرا هم همين صحيح است.
  4. در جميع نسخ همچنين است، در لغات شاهنامۀ عبد القادر بغدادى و ساير فرهنگها اين بيت چنين آمده:
      ز آمل گذر سوى تمّيشه كرد نشست اندر آن نامور بيشه كرد  

    در شاهنامه نيز اين بيت با ضبط‍‌ فرهنگها مطابق است. بهر حال بيت فوق بشكلى كه در متن آمده سست است و قافيۀ آن معيوب بنظر ميآيد.