برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۷۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
-۶۲-

بعضى گفتند بطلسم و نيرنج[۱] انداختند، و العلم عند اللّه. و دو تير انداختن است كه عجم را بدان فخر است بر اهل ساير اقاليم يكى اين و يكى آن‌كه شهنشاه كسرى و هرز را با سيف ذى يزن[۲] پادشاه يمن بعرب فرستاد كه لشكر حبش هجده سال يمن و آن حدود گرفته بودند و سوادى كه بر الوان عرب غالب شد از آن تاريخ است و الاّ عرب در اصل اشقر بودند و روايت از صاحب شريعت عليه الصّلوة و السّلام بر تصديق اين[۳] وارد، عرب از حبش ذليل شده بودند، و هرز شيخى مسنّ‌ بود چون صفها بركشيدند ابروها بعصابه باز بست و گفت ملك حبش را بمن نماييد، در پيشانى ملك حبش ياقوتى آويخته بود مقدار تخم مرغى، او را باشارت باز نمودند، و هرز بنظر تيرى انداخت بدان ياقوت آمد و بپيشانى رسيد و بقفا بيرون شد، و اين قصّه دراز است و از غرض دور. بعد مصالحۀ منوچهر و افراسياب كورۀ رويان پديد شد و عمارت آن حدود رفت و شاه منوچهر مقام بطبرستان ساخت و چنانكه رفت حدّهاى او پديد آورد.

شهر آمل

اصل بنياد او آنست كه دو برادر بودند از زمين ديلم يكى اشتاد نام و ديگرى يزدان، شخصى را از كبار ديالم و معروفان آن ناحيت بفتك بكشتند و هردو برادر شب را شتر خويش ساختند و با عيال و اقربا از آنجا گريختند و از ضرورت مفارقت وطن و جلا اختيار كردند و بنواحى آمل آمده، و ديه يزداناباد كه معروف و معمور است آن برادر بنياد كرده و رستاق اشتاد كه هم باقى است برادرى ديگر، و اين اشتاد را دخترى بود كه رويش محراب عاشقان و مويش پاى بند بيدلان بود، و آن عهد را شهنشاهى بود فيروز نام فرمان فرماى جملۀ گيتى و دار الملك او بلخ بود، شعر:

  فوازن به أهمي الغيوث اذا حبا و وازن به أرسى الجبال اذا احتبي[۴]  

شبى از شبها قضا اختر خيال اين دختر بدان تاجور نمود و بر جمال و ظرافت و کمال[۵]


  1. ساير نسخ: نيرنگ
  2. در جميع نسخ: ذى اليزن
  3. ج و ساير نسخ اضافه دارند: قول
  4. اين بيت فقط‍‌ در نسخۀ اساس يعنى الف هست و از ساير نسخ ساقط‍‌ و در آن اجتبى دارد بجاى احتبى كه قياسا همين بايد صحيح باشد چه اجتبى در اين مورد معنى مناسب نميدهد، الاحتباء هو أن يضمّ‌ الانسان رجليه على بطنه بثوب يجمعهما به مع ظهره و يشدّه عليهما و قد يكون الاحتباء باليدين عوض التّوب (تاج العروس بنقل از نهايۀ ابن الاثير)
  5. ج و نسخ ديگر افزوده‌اند: و