برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۷۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
-۶۳-

لطافت او شيفته شد تا بوقت صبح بطنّازى و خيال بازى مشغول بود، چون دست تقدير از جيب افق كشمير موسى آسا يد بيضا بعالميان نمود شاه از عشق آن ماه مست و خراب برخاست و با خود گفت: صبح آمد و خورشيد من از من بربود، شعر:

  خيالك في الكري وهنا أتانا و من سلسال ريقك قد سقانا  
  و بات معانقى ليلا تماما فلمّا بان وجه الصّبح بانا  

[۱]خواست كه دل را بعنان كمال از تتبّع آن خيال برگرداند و هيأت آن پيكر را كه بتگر قدر[۲] تراشيده بدو نمود بتراكند[۳] و دل را آرميده گرداند مگر اشتعال آن آتش زبانه زن را باشتغال امور جهاندارى آبى بر سر زند مقدور او نشد [شعر:

  قضي اللّه ما لا أستطيع دفاعه فما كان لى ممّا قضي اللّه عاصم[۴]]  

فضول آن فكرت بدقّ‌ و نحول انجاميد، شهنشاه چنان شد كه.

  لو انّ‌ الأشعريّ‌ رآه يوما لسمّي بعده المعدوم شيئا  

با خود انديشيد كه كتمان اين [راز] نهان مرا بجان زيان ميدارد و از نحافت بمخافت رسيد، بر عقل قباى صبر تنگ آمد، چنگ در مشورت زنم [۵]، شعر:

  شفاني ان افشيت سرّك في الهوي كذلك أسرار الهوي ان فشت شفت  

موبد موبدان را بخواند و خانه از بيگانه خالى فرمود[۶] و گفت، شعر:

  تأمّل نحولي و الهلال اذا ابدا لليلته في افقه أيّنا أضني  
  علي أنّه يزداد في كل ليلة نموّا و نفسي بالضّني أبدا تفنى  

موبد بعد تحميد و تمجيد شهنشاه گفت مدّتيست كه دلهاى بندگان بأثر تغيّرى كه بر ذات باثبات شهنشاه پيداست در مخلب و منقار عقاب غم در عقابست و بحكم آنكه


  1. ج و ساير نسخ اضافه دارند: هرچند
  2. ج و ساير نسخ جديده: يد قدرت بجاى بتگر قدر
  3. كذا در الف، ساير نسخ: تبرا كند، و تبرا كند (آن هم باين املا) در اينجا معنى مناسب نميدهد شايد ترا كندن مصدرى باشد از تراك كه بمعنى آوازى است كه از شكافته شدن و شكستن چيزى برمى‌آيد و يا آنكه بگوئيم كه اصل آن بپراگند بوده است از پراگندن
  4. قسمت بين دو قلاب در ساير نسخ هست و از الف ساقط‍‌.
  5. ج و نسخ جديده: چنگ در مشورتى بايد زد
  6. از اينجا تا آخر قطعه شعر در ساير نسخ نيست.