برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۷۹

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
–۶۵–

بر این صفت در آن چشمه ریس[۱] کتّان با هزار دل و جان بآب فرومیبرد و بر سنگ میزد، وقت صبح آن شرر بچندین ضرر بقالب من باز آمد و داء سوداء عشق بر من مستولی شد، هرچه میخواهم دل از جوال آن خیال بیرون کنم بقدرت بشری سرسری میسّر نمیشود،

  مَا بَیْنَ جَنْبَیَّ دَاءُ مِنْ هَوِّی عَجَبٌ وَ مَا لِدَائِيَ اِلاَّ وَصْلُهَا آسِ[۲]  

موبد موبدان چون شهنشاه اینجا رسید چین در جبین آورد[۳] و چنانکه گویند:

  أَضْحَتْ قَنَاتُکَ فِي الفِخَارِ قَوِیمَةً اَغْنَتْ عَنِ التَّثْقیفِ وَالتَّقْویمِ  
  وَ غَدَتْ لَکَ الأَیَّامُ قٰاضِیَةً بِمَا تَهْوَي فَلَمْ تَحْتَجْ اِلَی التّقْویمِ  

[گفت شهنشاه[۴]] ب‍داند که جهانیان بمکان رفیع و جاه وسیع تو شادمان، و ترا دیو وارونه بدینگونه دانۀ غم در دام حیلت فرا نمود، اگر شهنشاه بدین مشورت از بنده رخصت طلبد عقلا گفته‌اند: مَنِ الْتَمَسَ مِنَ الْإِخْوَانِ الرُّخْصَةَ عِنْدَ الْمَشْوَرَةِ وَ مِنَ الْأَطِبّاءِ عِنْدَ الْمَرَضِ وَ مِنَ الْفُقَهاءِ عِنْدَ الشُّبْهَةِ ازْدادَ تَحَیُّراً وَ مَرَضَاً وَ احْتَمَلَ وِزْراً معنی آنست که هرکه رخصت طلبد از دوستان بمشورت و از طبیب ببیماری و از دانشمند بحرام همیشه متحیّر و بیمار و گناه کار بماند، جواب بنده آنست که حکما گویند: اَحْزَمُ الْمُلُوکِ مَنْ مَلَکَ جِدُّهُ هَزْلَهْ وَ قَهَرَ هَوَاهُ رَأْیُهْ وَ عَبَّرَ عَنْ ضَمِیرِه فِعْلُهُ معنی آنست که[۵] عاقلترین پادشاهان آنست که جدّ او بر هزل غالب و مالک باشد و رأی روشن او قهرکنندۀ هوا[۶] و مراد نفس او و افعال محکم و متقن او تعبیرکنندۀ عقل و بصیرت او،[۷] و عمر میگوید: لَا یَکُونَنّ‌َ[۸] حُبُّکَ کَلَفًا وَ لَا بُغْضُکَ تَلَفًا باقرب

مزار و موافقت غمگسار حاش للّه که شهریار بچنین بلا مبتلی شود که جهان‌دیدگان


  1. اگرچه ریس باینمعنی در کتب لغت بنظر نرسید ولی واضح است که مثل ریسمان از مصدر ریسیدن یعنی رشتن مشتقّ است و معنی نخ و رشته را دارد.
  2. این بیت فقط‍ در الف هست
  3. از اینجا تا آخر قطعه شعر در هیچیک از نسخ جز الف نیست
  4. قسمت بین دو قلاب از الف ساقط‍ است
  5. در ج و سایر نسخ: یعنی بجای معنی آنست که
  6. همچنین در جمیع نسخ
  7. از اینجا تا آخر کلمۀ غمگسار فقط‍ در الف هست و از سایر نسخ ساقط‍‌
  8. در اصل: یکون