برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۸۴

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
-۷۰-

و فراغ خاطر ما را سببى بود، باتّفاق يكديگر عهد بستند و عقد را زمان طلبيدند چون ازين انديشه مهر فيروز فارغ شد كسى جست كه بشهرستان طوسان فرستد و أحمال و اثقال و جمال و بغال او را باينجا نقل كند، يكى را از برادران دختر پديد كردند، چيزى نبشت بمتولّى طوسان كه من بدولت شهنشاه مقصود يافتم حالى مسرعى بحضرت [فرستد][۱] و خدمتى كه نوشتم روانه كند و برادرى ديگر را بطلب ياران بازمانده فرستاد تا همه را هدايت كرد، چون نوشته بمتولّى طوسان رسيد بحكم اشارت او مجمّز فرستاد و[۲] شهنشاه خبر يافت و گفت: المنّة للّه كه بمقصود رسيديم، فرمود تا بخروارها زر و جواهر و جامه‌ها با مهد و عمارى پيش مهر فيروز فرستند و بجملۀ ممالك آذينها زنند و در تعظيم و اجلال دختر تقصير و اخلال جايز نشمرند. چون اين جماعت بخدمت مهر فيروز رسيدند يزدان و اشتاد و متعلّقان او از حشمت و عظمت مهر فيروز واله و متحيّر ماندند و بزانوى عذر [در] آمدند و تا اين غايت مهر فيروز بر زفان نرانده بود كه دختر براى خدمت شهنشاه خواستم، ايشان را گفت شما را مژده باد كه من رغبت بشما براى وصلت شهنشاه كردم و مرا فراغتى است و قصّۀ خواب همچو آب بريشان خواند، مسرّت و بهجت زيادت شد، دختر را بتعجيل گسيل كردند. چون شهنشاه بمعاينه مقارنه دريافت و مشافهه بمفاكهه رسيد فرمود كه اوست آنكه خيالش بمن نمودند، و بر تزايد اعوام و تعاقب ايّام[۳] و توالى ليالى معاشقه و مصادقه بزيادت و مستحكمتر مى‌بود تا شهنشاه روزى در اثناء محاوره و مشاوره ازو پرسيد كه زنان ولايت شما را چشمها خوب‌تر و دهان خوشبوى‌تر و بشره نرم‌ترست موجب و سبب چيست، دختر بلغت خويش جواب داد كه: جايد فرّخ خسرو خداى انوشه‌ور جاويد اج بامدادان سفر دين چشم افروج ا اج تاوستان كتّان و زمستان پرنيان پوشين تن افروج، ا اج سير و انكسم خوردن دمش افروج، شهنشاه گفت شاد باش اى حكيمه اكنون مراد خويش بخواه، دختر گفت شهرستانى فرمايد آنجا كه پاى دشت است بآب هرهز و نام من برنهد، شهنشاه مثال داد تا چنانكه مراد اوست بآب هرهز شهرى بنياد نهند، بدان مكان قيّاسان و مهندسان برفتند، براى آنكه آنجايگاه مرتفع بود آب هرهز نتوانستند افگند، قضا را هم در آن سال او را پسرى آمد، خسرو نام نهادند، شهنشاه را تمنّى كرد كه مرا با همان موضع


  1. اين كلمه در الف نيست
  2. ج: چون
  3. در الف و ب: اعوام ايام و تعاقب