برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۹۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
-۷۸-

همانا این شفقت و تربیت بجای خویش کردم و مستحقّ شکر و سپاس باشم. حاضران مجلس از هرطرف بدعا و تحسین و ثنا و آمین برخاستند الاّ شهر خواستان، نه برخاست و نه زبان جنبانید و اصفهبد دیده برو گماشته بود، چون ازو هیچ نشنید و انکاری بر اساریر جبین او پیدا دید آواز داد که ترا چه افتاد چون ماهی بی‌زبان شدی و چون مار پیچان، شهر خواستان لبّیک گفت و برخاست و زمین بوسه داد و گفت اگر پادشاه اجازت فرماید سخن گویم، فرمود آنچه حقّ باشد باز نپوشد. شهر خواستان آن ده خروار بار که آورده بود پیش آورد و بگشود، بعد از آن گفت اصفهبد اصفهبدان تا دوران جهان بود باقی باد، ای جماعت مجلس یک ساعت گوش بمن دارید و اینکه من عرض میکنم ببینید و یک‌یک از آن مأکولات و مشروبات و ملبوسات از جوالقها میگرفت و عرض میکرد و بعد از آن گفت ما مردمانی بودیم در این ولایت مستغنی از آنچه از دیگر ولایت آورند و خدای تبارک و تعالی فارغ گردانیده و بکفاف قناعت گزیده و در فراخی و راحت روزگار گذرانیدیم، نه مانعی نه حاسدی نه منازعی نه کسی بر اسرار ولایت واقف، نه خلقی را بما رغبت نه ما را بکسی حاجت، سرای و و مزارع و شکارگاه داخل خندق، بر هردو فرسنگ رئیس و مهتر و دهقانی مقتدی و مطاع نشسته، این پادشاه و شهریار که کامکار باد و دولتیار جملۀ غربا و بیگانگان را بر ما و اسرار ولایت واقف و خبیر گردانید و هتک استار احوال ما کرد و خصما و نزعا با دید آورد بعد از آنکه از ممنوعی هیچ آفریده درین ولایت نتوانستند آمد، امروز [مردم] روی بما نهادند و مقام میسازند سخت زود باشد که با ما در خلاف آیند و منازعت و مخاصمت پیش گیرند و این دیار بر ما تنگ گردانند و مخلّفان و اعقاب ما را آواره کنند، حاضران و اصفهبد اصفهبدان را معلوم شد که حقّ و صدق میگوید، او را اصفهبد تصدیق کرد و گفت چون اینجا رسید چاره چیست بعد ازین، شهر خواستان گفت: قضی الأمر و لا مدفع له الیوم، این رفت و دریافت میسّر نشود و اگر پیش ازین با من مشورت رفتی من راه نمودمی و رای زدمی، ان شاء اللّه باقبال پادشاه جز صلاح و فایده نبود.

و صلاح و عفّت زنان طبرستان و دیانت و امانت و نیکویی و پاکیزگی [ایشان] پیش ازین