برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۹۵

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۸۱–

بود بحکم آن [که] سقسین از آن لب دریا در مقابل آمل نهاده و چنین گویند که چون بسقسین کشتی رود بسه ماه برسد و چون از آنجا آید هفتۀ، آدینه آنجا نماز گزارند و آدینۀ دیگر باهلم باشد از آنکه چون میروی بفرازست دریا و چون می‌آیی بنشیب، و زنان باشند در طبرستان که بروزی بحسن صنعت دست پنجاه درهم کسب کنند و هرگز درو درویشی مدقع چنانکه در سایر بلاد باشند[۱] یافت نشود.

حکایت میکنند که وقتی طبریی بمکّه متأهّل شد و چنانکه عادت حبّ الوطن است هرروز بمفاخرت شهر خویش سخن گفتی تا روزی بر زبان او گذشت که از آمل هرگز کسی درویش سائل نبیند، مردم مکّه همّت بر آن گماشتند که تکذیب دعوی او را برهانی نمایند تا وقتی از اوقات یکی را یافتند و پیش او آورده، پرسید از آن سائل که از آملی، گفت آری من از آمل‌ام و محلّۀ من حازمه کوی، و همۀ نشان شهر بداد عاقبت مرد طبری پرسید که بشهر تو دامن را چه گویند گفت دامن، دیگر باره پرسید که جیب را چه گویند گفت جیب، فرمود که تو دروغ میگویی طبری زاده نیستی و او را سوگند میداد، سائل گفت حقّ با تست من رضیع بودم از شهر ری مرا مادر و پدر آنجا بردند و متأهّل شدم و نشو و نما یافته، او را پرسیدند که ترا چگونه معلوم شد گفت بآمل دامن را لنبر گویند و جیب را گریون. و خراجهای طبرستان سهل و آسان باشد و بعهد ملوک باوند رحمهم اللّه خود نه بر رعایا و نه بر معارف و ارباب خراج نبود، و آبهای آن ولایت مباح باشد و همیشه ملوک و امرا و اصفهبدان طبرستان بزرگوارتر از همه بودند و خلفا و سلاطین و اکاسره و جهانداران قدیم بی‌رأی و مشورت ایشان و موافقت کاری پیش نگرفتند و برای اولیای عهد اوّل بیعت ازیشان طلبیدند و با دوست و دشمن زندگانی بموافقت کردند و علما و کتّاب و اطبّا و منجّمان و شعرای ایشان عدیم النّظیر بودند و بعضی ازین جماعت‌اند و هریک را[۲] که بروز نکبت پناه بطبرستان کردند یاد کردیم بعد از آنکه ذکر منوچهر و فریدون رفت در مطلع این باب.

و چون رستم زال دستان را اکوان در دریا افگند بساحل دریای طبرستان که قلزم


  1. در جميع نسخ همچنين است
  2. كذا در الف ، ساير نسخ: و هريك از شاهان. اين نسخ جملۀ «و بعضى از اين جماعت‌اند» را ندارند.