برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۹۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
–۸۵–

که پادشاه بود ظالمی جبّاری طاغی عاتی مستبدّی که اهل ولایت ازو ستوه شده بودند و مالهای بسیار جمع کرد و در زیر بناهای آن موضع دفن کرد، و در عهد عبد اللّه بن محمّد بن نوح ابو العبّاس که والی طبرستان بود پیری صد ساله از آن ناحیت پیش او آمد و نشانها داد، ابو العبّاس جملۀ قیّاسان را با امنای خویش بویلبز فرستاد تا آن گنجها بردارند و بسیار کوشیدند و مالها صرف کرده و روزگار دراز بدان مشغول بوده هروقت بموضعی رسیدندی که علامات آن ظاهر شدی از جوانب درهم افتادی و مردم را هلاک کردی، هیچ علم و حیلت سودمند نیامد تا عاقبت ابو العبّاس ترک فرمود.

و آورده‌اند که بعضی از اکاسره معتمدی پیش ماهیه سر فرستاد که بخدمت ما آید و اگرنه با تو خطابها رود، رسول را بدان جایگاه فرود آوردند و فرمود تا در تعهّد مبالغت نمایند و طلسمی ساخته بود که بروز هیچ بزغ و بنات الماء[۱] و وحوش و طیور آواز ندادندی، چون شب درآمدی چندان آوازهای مختلف در دادندی که صورت افتادی آسمان و زمین آن موضع در جنبش آمدند، چون رسول کسری آن شب هول و رستاخیز بشنید چون بیهوشان سراسیمه پرسید که این حالت چیست، گفتند نگهبانان ملک‌اند بشب، گفت بروز کجا باشند، گفتند بروز آسایش میکنند. چون رسول کسری باز شد این حال عرض داشت، او را گفتند تو این حالت بخواب دیدی و خیال بستی که ببیداری یافتی. و بتاریخ برامکه چنانست که این ماهیه سر صاحب انگشتری برمک عبد الملک بن مروان بود و در آن کتاب اوّل این حکایت نبشتند و نزدیک من دروغست سبب آنرا که ماهیه سر پیش از عهد مبارک صاحب شریعت بود و عبد الملک از خلفای بنو امیّه است، و بسیار حکایت یزدادی از ماهیه سر و پادشاهی او در کتاب خویش آورده است که همه خرافات و افسانۀ عجایز[۲] است، بسبب آنکه نامعقول بود ترجمۀ آن نرفت.

[حکایت[۳]

آورده‌اند که چون سلیمان بن عبد الملک در مسند خلافت متمکّن شد گفت چنانکه امارت بطریق ارث بمن رسیده مرا وزیری باید که وزارت ابا عن جدّهم بدو مفوّض شده

  1. بنات الماء هی ما یألف الماء من السّمک و الطّیر و الصّفاد ع (ثمار القلوب للثّعالبی ص 220)
  2. در اصل: عجایب
  3. این حکایت و حکایت بعد فقط‍ در نسخۀ ب هست بهمین جهت شاید الحاقی باشد مخصوصا ذکر بغداد که در آن تاریخ هنوز بنا نشده بوده در این حکایت اصلی بودن آنرا بیشتر مشکوک میسازد و خود مؤلّف هم می‌گوید که چون حکایت دروغ بود نقل نکردم بعلاوه مؤلّف نام خلیفۀ معاصر برمک را عبد الملک می‌نویسد در صورتیکه در این حکایت سلیمان بن عبد الملک است.