انجمن گردانیده و بدو سید گفته بوده.
چون شماره ۲۸ روزنامه مجلس به تبریز رسید و آن گفتگوی طباطبایی و دیگران را در بر میداشت، نمایندگان تبریز چگونگی را دریافتند ولی بجای رنجش و آزردگی بچاره برخاستند، بدینسان که در روزنامه انجمن دو گفتار درازی در این باره نوشتند و چگونگی را روشن گردانیدند. خود مجتهد هم تلگراف بدارالشوری فرستاده داستان را بدانسان که رو داده بود باز نمود. از آنسوی تا این هنگام در تهران بدخواهی محمد علیمیرزا با مشروطه و نقشه کار او بیرون افتاده و دو سید نیز خوش گمانی کم کرده بودند.
تاجگزاری محمد علیمیرزا و بیپروایی او با مجلس روز شنبه بیست و هشتم دیماه (۴ ذیالحجه) محمد علیمیرزا تاجگزاری کرد. وزیران و اعیان ها و علما و سفیران و کنسولها همه را خوانده بودند، و بآیین باستان مشیرالدوله صدراعظم تاج را بسر او نهاد و در همان هنگام موزیک و شلیک توپ آغاز گردید و سه روز در تهران و همه شهرها چراغان کردند. در تبریز پنج روز چراغان بود.
در کتاب آبی جملههایی نوشته که میباید در اینجا بیاوریم. مینویسد: «تاج چون بزرگ و سنگین میبود سر وی تاب نگهداری آن را نداشت. این بود ناگزیر شد که بهر دو دست آن را نگه دارد و پس از چند دقیقه تاج را برداشت و بجای آن کلاه رسمی ایرانی که جقه نادری را میداشت بسر گزاشت».
در این نشست نمایندگان مجلس نبودند. صنیعالدوله و سعدالدوله را بنام اعیانی خوانده و بنام نمایندگی مجلس هیچ کس را نخوانده بودند. از همین جا سهش محمد علی میرزا درباره مشروطه و مجلس نمودار میشد.
کسیکه در نامه خود بشادروان بهبهانی، آن سوگندهارا خورده و خود را خواهای مشروطه باز نموده بود، کنون بیکبار باز گشته و
این بیپروایی را مینمود. همان روز در مجلس گفتگو بمیان آمد،