در کوچه با گلوله زدند. گلوله از دوش او خورده و از دهانش بیرون افتاد. زننده بگریخت و شناخته نگردید. حاجی میرزا حسن را بخانهاش بردند و تا چندی در بستر میخوابید تا بهبود یافت. زننده را هر چه جستند پیدا نکردند، و چون حاجی میرزا حسن مردی بازرگان و بی آزار میبود و خود او دشمنانی نمیداشت گمان بیشتر به بدخواهان مشروطه میرفت که بکینهجویی یا برای ترسانیدن چشمها بچنین کاری برخاستهاند.
گفتیم مسیو نوز گردنکشی نموده حساب نمیداد، و از آنسوی ادارههای گمرک و پستخانه همچنان در دست بلژیکیان میبود و آنان رفتار خود را با زیردستان مسلمان دیگر کرده و باز دژخویی مینمودند و از دشنام و پردهدری نیز باز نمیایستادند. این بود انجمن بار دیگر یک تلگراف درازی بدارالشوری فرستاده از سستکاری نمایندگان در بارهٔ وزیران و بلژیکیان آزردگی نمود، (و گفتیم که این سختیگری کارگر افتاد و کابینه بدانسان که خواست مجلس میبود پدید آمد و بنوز نیز درباره حساب فشار آوردند). از آنسوی در تبریز کارکنان گمرک و پستخانه بسران اروپایی خود شوریدند، و همگی دست از کار کشیدند و چنین گفتند که تا ادارهها از دست اروپاییان گرفته نشود ما بکار نخواهیم پرداخت. انجمن پشتیبانی از آنان نموده تلگرافی بدارالشوی فرستاد. بدزبانی بلژیکیان بهمگی برخورده بود و بارها در انجمن گله از رفتار آنان بمیان آمد. انجمن خواستار بود که چنانکه نوز رفته دیگر بلژیکیان هم بروند، و این بود بشورش کارکنان گمرک و پستخانه ارج بیشتر میگزاشت. گذشته از تلگرافهایی که بدارالشوری و نمایندگان آذربایجان در آنجا میشد، حاجی میرزا حسن مجتهد و ثقةالاسلام و حاجی میرزا محسن هر کدام تلگرافی بشاه فرستادند و بر داشته شدن بلژیکیان را خواستار گردیدند.
ولی این کوششها نتیجه نداد، و با حال آنروزی نشدنی بود که بیکبار دست بلژیکیان را از کار دور گردانند. از کوششهای انجمن
تنها این نتیجه بدست آمد که در تبریز سران گمرک و پست از کار