این نیز ناگزیری بود و زیان هم نخواستی داشت. چیزیکه هست آزادیخواهان در آن خواست خود که کوشیدن به پیشرفت کشور و توده باشد راه روشنی در پیش نمیداشتند، و هر گامی را بپیروی از اروپا بر میداشتند. «فلان چیز در اروپا هست ما نیز باید داشته باشیم» – این بود عنوان کارهای ایشان.
این هم، اگر از روی بینش بودی باز زیان کم داشتی. افسوس که چنین نمیبود و یک چیزهایی را روزنامهها از کتابها و روزنامههای اروپایی برداشته و فهمیده و نافهمیده مینوشتند، و چیزهایی را هم اروپارفتگان از رویهٔ زندگانی اروپاییان یاد گرفته در بازگشت بارمغان میآوردند، و اینها یک آشفتگی بزرگی در کار پدید آورد و سرانجام باروپاییگری رسید که خود داستان جداییست.
آغاز داستان ماکو در اینمیان در ماکو نیز آشوب پدید آمده و داستانی رو میداد: بدینسان که چون در آنجا انجمن با دست ناطق برپا گردید و عزت الله خان سالار مکرم هواداری از مشروطه مینمود، روز بروز بشور و جنبش افزود و در همه دیه ها تکان پدید آمد. دیه نشینان نام مشروطه شنیده و معنی آن را آشوب و خودسری میپنداشتند و این بود لگامگسیختگی مینمودند، و در بسیاری از دیه ها بیرقی بالای مسجدها زده و در آنجا گرد آمده و بنام اینکه « ما مشروطه شده ایم » بشور و آشوب میپرداختند. سرانجام بآنجا رسید که دسته بندی نموده بماندن اقبالالسلطنه در ماکو خرسندی ندادند و با زور او را با سه تن دیگر از ماکو بیرون گردانیدند. اقبالالسلطنه ایستادگی ننمود و زنان و کسانش را در دژ گزارده خود از مرز گذشته بخاک قفقاز رفت. از اینسوی سالار مکرم و چند تن از سران جنبش رشتهٔ کارها – یا بهتر گویم رشتهٔ آشفتگیها – را بدست گرفته بخودنماییها پرداختند.
کردان که بیشترشان تاراجگران و آدمکشان میبودند در دیه های خود نشستها برپا مینمودند، و بیآنکه معنی مشروطه را بدانند، و بی
آنکه رفتار و کردار دیگر گردانند، لاف مشروطه خواهی و همدستی و