روز را با تمامی قوا بطوریکه هر دقیقه را قیمتی بود بس گران و هر آنی را اضطرابی فراهم جهد بلیغ کرده هر جا آدمی و اسلحه که سراغ میشد فرستاده حاضر میکردند بقسمیکه تا غروب بیست قبضه تفنک مهیا شد.
پافشاری مجلس و پایداری آن لیکن مجلس باز هم شیوه خام خود را بکار میبرد. احتشام السلطنه میکوشید که یکی از ظلالسلطان یا کامران میرزا را بفرستادگی بنزد شاه فرستد، و از پیشامد آشوب گله کند و جلوگیری از آن را خواستار گردد. در اینحال نیز از دلگرمی و امیدمندی بسخن دست برنمیداشت . ظل السلطان و دیگران آن را نپذیرفتند و احتشامالسلطنه ناچار مانده دو برادر خود علاءالدوله و معینالدوله را فرستاد، و اینان چون بجلو شاه رسیدند محمدعلیمیرزا دشنامها شمرده دستور داد علاء الدوله را بفلک بسته چوب بسیار زدند [۱] و سپس هر دو را بدست قزاقها سپرده روانه مازندران گردانید.
این آگاهی چون بمجلس رسید آزادیخواهان بشور و خروش بر خاستند. احتشامالسلطنه با یک سنگینی بآرام گردانیدن آنان کوشید، و یکرشته سخنان نیکی سرود. در همان هنگام آگاهی رسید که شاه ناصرالملک را باز داشته. ناصرالملک و وزیران که دیروز کناره جویی نمودند شاه از آنان خشمناک گردیده، و این بود امروز آنان را بدربار خواست. ناصرالملک ببهانه ناخوشی از رفتن باز میایستاد، ولی سرانجام ناگزیر گردید و رفت . محمدعلیمیرزا باو نیز دشنامها داده دستور چوب زدن داد. سپس گفت او را در اطاق حاجبالدوله باز دارند. همچنین
- ↑ چنانکه گفتهایم علاءالدوله در زمان فرمانروایی خود در تهران سید قندی را بفلک بسته چوب زده بود که یکی از انگیزه های جنبش مشروطه آن داستان شمرده میشود، و اکنون بدینسان کیفر از دست محمد علیمیرزا مییافت. این علاءالدوله بمشروطه دلبستگی نمیداشت ولی چون این زمان بیکار، و برادرش احتشامالسلطنه رئیس مجلس میبود با مشروطه خواهان همراهی می نمود. معینالدوله نیز همین حال را میداشت.