بدلجویی پردازد. از اینرو روز دوشنبه بیست و سوم دیماه (۹ ذی الحجه) نشستی در دربار بر پا کردند که دو سید با احتشامالسلطنه و برخی از نمایندگان میبودند. شاه نیز خود با آنان بروی زمین نشست و با یکزبان فروتنی بسخن پرداخت. دو سید بشیوهٔ خود سخنان دلجویانه گفتند. شاه نیز نخست از بدزبانی برخی از روزنامه نویسان و آزادیخواهان رنجیدگی نمود، و از اینکه مجلس بجلوگیری نپرداخته گله کرده و سپس چنین گفت: «امروز در حضور شما بکلام الهی سوگند یاد میکنم که تا جان در بدن دارم آنچه مقدور است با ملت و مجلس خود همراهی کرده خائنان را بآستان سلطنت بار ندهم و جد و جهد در حفظ سرحدات و اجرای قانون نموده بخواست خدا ایران را چنان امن و آرام سازم که اسباب رشک جهانیان گردد» این را گفته برای بار سوم بقرآن سوگند خورد. از این سوی بهبهانی نیز، بنام توده ایران، بیاد سوگند پرداخت. محمد علیمیرزا در ارجنهادن باین روز و باین کار تا آنجا پیش رفت که گفت: «فیالحقیقه امروز را باید اول روز جلوس سلطنت و تاجگزاری و ساعت اول تاسیس و برقراری مشروطیت و موقع را مغتنم شمرد» بدینسان سخنان بیپایی میرفت تا نشست بپایان رسید، و پسفردا که مجلس برپا گردید، یاد این نشست بمیان آمد، و نمایندگان بشیوه بیخردانه خودشان، باز امیدمندیها نمودند، و چاپلوسیها کردند، و برای آنکه مژده این «مواهب ملوکانه» را بدیگران نیز برسانند چنین نهادند که دو سید بنجف، و مجلس بشهرهای ایران چگونگی را تلگراف کند.
از گفتن بینیاز است که اینها جز رویه کاری نمیبود و نتیجهای را در پی نخواستی داشت. تنها نتیجه آن نشست این بود که محمدعلیمیرزا بیکبار دست از نگهداری اوباشان برداشت، و ظفرالسلطنه که هم وزیر جنک و هم فرمانروای تهران می بود فرصت یافته دستور داد اوباشان را سخت دنبال کردند. چون انجمنهای تهران در این باره پافشاریهایی می نمودند، کارکنان شهربانی بهمراهی کسانی از آنان، از فردای آن روز بجستجو پرداختند، چنانکه گفتیم مجلل پیش خدمت شاه از سران اوباشان نگهداری میکرد، و چون این دانسته میبود اینان نخست بخانه او رفتند