که بخاکپای جواهرآسای قبله عالم روحنا فداه نموده بودید از شرف لحاظ انور ملوکانه گذشته از دولتخواهی شما تمجید فرمودند مقرر شد حقیقت این است که سوار ابوابجمعی شما خیلی خسته شدهاند و استدعا کرده بودید که مرخص فرمایند شما با سوارجمعی خودتان بروید بقراجهداغ و آنجا را منظم نگاهدارید بعلاوه راه قراجهداغ را از بردن آذوقه بشهر محافظت کنید و نگذارید ببرند و رفع کسالت خودتان و سوارجمعی خودتان را بکنید تا اینکه فرمانفرمای آذربایجان برسد که این دو روز با اردوی آراسته انشاءالله حرکت مینماید شما هم خودتان را حاضر نموده بمجرد احضار باید با ابوابجمعی تازهنفس که خودتان استدعا نمودهاید روانه شوید و از قرار دستورالعمل ایالت رفتار خواهید نمود. صدراعظم بتاریخ شب ۲۰ شهر رمضان سنه ۱۳۲۶»
اما سردگان و سپاهیانی که از تهران آمده بودند، بسیاری از آنان هم بسر خود پراکنده شدند، و بازمانده را سالار جنگ بختیاری با خود برداشته بجانقور که چند فرسخی شهر است برد. عینالدوله چند روی در باسمنج مانده سپس بقزلجه میدان رفت. از تهران آگاهی میدادند که عبدالحسن میرزای فرمانفرما بوالیگری آذربایجان برگزیده شده با لشکرهایی خواهد رسید. ولی سرکردگان چون دیدند آمدن فرمانفرما بدیر خواهد کشید، و از اینسوی از مجاهدان بیم بسیار میداشتند با تلگرافهای پیاپی از شاه خواستار شدند که بار دیگر عینالدوله را بوالیگری بازگرداند، و بخود عینالدوله لابهها نموده خواستار شدند والیگریرا بپذیرد، در نتیجه اینها عینالدوله از قزلجه میدان آنسوتر نرفته بار دیگر رشته والیگری و فرماندهی را بدست گرفت، ولی چون رسیدن سپاه و قورخانه را از تهران میبیوسید در همانجا که میبود نشیمن برگزید.
این بوده داستان برخاستن عینالدوله و لشگرهای او از کنار شهر. بدینسان دوره نخست لشکرکشی دولت بر سر تبریز بپایان رسید. این حال عینالدوله و لشکرهای او بیش از هرکسی، بحاجی میرزاحسن و امامجمه و ملایان دیگر و میرهاشم و بنیادگزاران دیگر اسلامیه گران میافتاد. زیرا با آن کینهای که از آزادیخواهان در دل میداشتند، و با آن تشنگی که بخون مردم از خود نشان میدادند، و با آن کوششها که در چند ماه گذشته بآرزوی دست یافتن بشهر کرده بودند، اکنون بدینسان از شهر بیرون افتاده نمیدانستند چکنند. بدتر آنکه بجان خود ایمن نبوده میترسیدند. از اینرو در باسمنج ماندن نتوانسته هریکی بجای دیگر رفتند. حاجی میرزا حسن بکندرود، و امامجمعه بقزلجه میدان رفته میرهاشم و دسته انبوهی از سران دوچی آهنگ تهران کردند.
از آنسوی چون روز چهارشنبه آگاهی از بیرون رفتن لشکریان از باغ صاحبدیوان بشهر رسید دستههایی از مجاهدان و از دیگران بآن باغ رفته بکندن عمارت و دیوارهای آنجا پرداختند که اگر باز لشکری بسر شهر آمد آنجا را نشیمنگاه نگیرد، و از همان زمانست که آن باغ ویرانه گردیده و از میان رفته.