رومیها هیچگونه سند صحیح بدست نداریم بعضی از همان حکایات را که معروف است نقل مینمائیم.
بنا بر روایات مزبوره بعد از آنکه واقعهٔ تروا[۱] واقع شد و آن شهر معظم خراب گشت و سوخت، انه[۲] که از دلاوران آن سرزمین بود بایطالیا و بولایت لاسیوم آمد و اولاد او در آن ناحیه شهری ساختند موسوم به الب[۳] و در آنجا سلطنت داشتند. سلطان دوازدهم از اولاد آن دلاور دو پسر داشت که بزرگتر آن دو نومیتر[۴] و کوچکتر آمولیوس[۵] موسوم بود. بعد از پدر پسر کوچکتر برادر بزرگ خود را دستگیر کرده تبعید نمود و سلطنت را غصب کرد و برای اینکه برادرش مقطوعالنسل شود دختر او را که رئاسیلویا[۶] نام داشت مجبور کرد کاهنه شود و شوهر اختیار نکند لکن مارس[۷] ربالنوع جنگ به آن دختر مایل گردید و بنابراین دختر از او حامله شد و دو پسر توأم آورد که یکی رمولوس[۸] خوانده شد دیگری رموس[۹]. پادشاه برای اینکه آن دو طفل را تلف کند ایشان را در سبدی گذاشته روی رود تیبر رها کرد. آب رودخانه سبد را بپای کوه پالاتن برده نزدیک درخت انجیری نگاه داشت. آنجا ماده گرگی آن دو طفل را شیر داد و طیور هم بالای