بیش و جماعتی از نسوان را در عقب او دید که اطفال او را با زوجهاش همراه میاوردند باستقبال ابشان رفت. زوجهٔ او میگریست و مادرش فقط این عبارت را گفت آیا با پسر خود روبرو شدهام یا با دشمن. کوریولان جون این حرف شنید وقت کرد و لشکر ولسک را مراجعت داد و در غربت بسر برد تا مرگ او در رسید و بعضی گفتهاند جون قبائل ولسک دیدند کوریولان وعدهای را که بایشان کرده وفا ننمود او را بقتل رسانیدند.
( داستان رجال عشره ) قوانین معمولهٔ شهر روم مکتوب و مدون نبود و علم به آن قوانین به پاتریسینها اختصاص داشت و چون حکام و قضاة هم همه از آن طبقه بودند در موقع محاکمه بمیل خود و مطابق صرفهٔ اعبان حکم میکردند و باین جهت رعایا بواسطهٔ جهل قوانین مظلوم و مغبون واقع میشدند لهذا وکلای رعایا اظهار داشتند که باید قوانین را مدون نمود تا همه کس بتواند بر آن واقف شود. بعد از کشمکش چند مجلس سنا این تکلیف را قبول کرد و سه نفر بممالک خارجه فرستاد تا قوانینی را که مناسب دولت روم باشد درک و اخذ کنند. پس از آن ده نفر از پاتریسینها را انتخاب کردند تا قوانین جدیده را بنویسند و در مدتی که اشتغال باین کار دارند حکومت با خود ایشان باشد یعنی کنسول و وکیلالرعایا در کار نباشد. رجال عشره[۱] هرکدام یک روز
- ↑ Les décemvirs