رومیها آمدند ببینند چه واقع شده. اول کسیکه با کلواها ملاقات کرد مانلیوس[۱] بود و با سپر خود یکنفر از ایشانرا سرنگون نمود و همراهانش نیز سایرین را سرازیر کردند بدینطریق مانلیوس کاپیتل را از دشمن حفظ کرد و باینواسطه او را کاپیتلینوس[۲] لقب دادند اما عاقبت چون آذوقهٔ متحصنین کاپیتل تمام شد مجبور به تسلیم گردیدند و با کلواها شرط کردند که یک خروار طلا با آذوقه و وسایل حمل و نقل بایشان بدهند و ایشان دست از شهر روم بردارند. کلواها راضی شدند اما در وقت وزنکردن طلا وزنههای غلط بکار بردند. رومیها مدعی شدند که این وزنهها زیاده از آن مقداری است که ما باید بدهیم. رئیس کلواها شمشیر خود را هم در ترازو گذاشت و بر وزنهها اضافه کرد و گفت مغلوبین عاجزند.[۳]
نیز نقل میکردند که رومیها آنچه به کلواها داده بودند پس گرفتند باینطریق که کامیل آمد و گفت وطن را با آهن (یعنی شمشیر) باید نجات داد نه با طلا. پس با قبایل کلوا محاربه کرده ایشانرا شکست داد و بهلاکت رسانید.
آنچه مسلم است اینست که کاپیتل سالم ماند و شهر روم خراب شد و رومیها مجبور شدند آنرا معجلا با چوب و خشت دوباره بسازند و بعد از آن هم باز مدتها قبایل کلوا در جبال آپنن مقر